خطبه 130-سخنى با ابوذر
از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه به ابى ذر غفارى فرموده، هنگاميكه عثمان او را از مدينه بربذه اخراج نمود. و علت اين كه عثمان ابوذر را بربذه اخراج كرد اين بود كه وقتى كه عثمان خليفه شد، دست به اموال مسلمين گشاده، و در اسراف و خرج كردن آن به بيهوده اندازه نگه نمى داشت، و آنرا بخويشاوندان خويش واميگذاشت، ابى ذر غفارى رحمه الله عليه از گفتار حق خوددارى نكرده، و با صراحت لهجه كه مخصوص خودش بود، علنا مثالب و مطاعن عثمان را شمردن گرفت، بطوريكه عرصه بر عثمان تنگ شده او را بشام كرد، ابوذر در شام آرام نه نشسته زبان نكوهش معاويه دراز كرد، تا اين كه روزى حبيب ابن مسلمه فهرى بمعاويه گفت ديرى نپايد كه ابوذر دل مردم را از تو بگرداند، پس معاويه بعثمان نوشت اگر شام را خواهانى ابوذر را بايد در آن نگذارى، آنگاه بامر عثمان پيرمرد را بر شترى عنيف و بى جهاز سوار كرده بمدينه اش فرستادند، بطوريكه از شدت كوفتگى راه گوشت رانهاى ابوذر سائيده شده و مجروح گرديد، پس عثمان بعد از شور با اولياى خويش ابوذر را بربذه اخراج كرد، و اعلان نمود كه كسى او را مشايعت نكرده و با وى سخن نگويد، و مباشر اين امر مروان حكم بود، لكن از اينسوى حضرت اميرالمومنين اعتنائى بفرمان عثمان نكرده، به اتفاق عبدالله جعفر و عقيل برادرش و حضرت امام حسن و امام حسين و عمار ياسر براى وداع تا بيرون مدينه رفتند، و حضرت امام حسن زبان به دلدارى ابوذر گشوده، و او را امر بصبر و تقوى نمود، مروان متعرض شده و گفت يا حسن مگر نميدانى كه عثمان امر كرده است كه كسى با ابوذر سخن نگويد، حضرت اميرالمومنين از اين اعتراض خشمگين شده و با تازيانه بصورت مركب مروان زده او را باز گردانيد، پس مشايعين هر يك بطورى زبان بدلدارى ابوذر گشوده و او را به صبر و تقوى توصيه نمودند، از اين سوى مروان نزد عثمان آمده از حضرت اميرالمومنين شكوه كرد و عثمان پس از آنكه آن حضرت را نزد خود طلبيده و اعتراض كرد كه چرا امر مرا كوچك شمرده، و گماشته مرا رانده، حضرت فرمود گماشته تو اراده كرد مرا منهم او را متعرض شده و برگرداندم، اما نهى كردن تو از سخن گفتن با ابى ذر مگر تو توقع دارى ما را بهر امرى ولو اين كه معصيت باشد امر كنى و ما تو را اطاعت كنيم عثمان گفت پس مروان را از خودت راضى كن، براى اين كه مركب او را زده، و خودش را شتم كرده و دشنام گفته حضرت فرمود، اما نسبت بمركب او مركب منهم حاضر است مروان آنرا قصاص
كند اما دشنام به خدا سوگند اگر لب مروان بدشنام باز شود من نيز تو را دشنام خواهم داد، و دروغ هم نخواهم گفت، عثمان از اين سخن خشمگين شده و مجلس بهم خورد، بارى حضرت به ابى ذر چنين فرمود: اى اباذر تو براى خدا خشمگين شدى، پس اميدوار به آنكه براى او خشمگين شدى باش اين مردم از تو بر دنياى خود ترسيدند، و تو بر دينت از آنان ترسيدى، پس آنچه كه از تو بر آن ميترسند، برايشان واگذار كن، و با آنچه كه از آنان بر آن ترس دارى بگريز، چه بسيار محتاجند اينان به آنچه كه تو آنها را از آن منع مينمودى، و چقدر بى نيازى تو از آنچه كه آنان تو را از آن منع مينمودند، زودا كه فراد (ى قيامت) بدانى كه سود باكى است، و چه كس بيشتر رشگ برده ميشود (دانسته باش) و اگر آسمانها و زمينها بر كسى تنگ گيرند و آنكس از خدا پرهيز داشته باشد، خداوند در آن دو راهى براى او خواهد گشود (اى ابوذر) جز حق با تو انس نميگيرد، و جز باطل از تو نميرمد، پس اگر تو پذيرفتار دنياى آنان شده بودى آنها دوستدار تو ميشدند، و اگر بعضى از آن را (از آنان) قرض گرفته بودى تو را ايمن ميداشتند.
خطبه 131-فلسفه قبول حكومت
از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه در آن اصحاب را نكوهش و بعضى از اوصاف خويش را بيان فرموده اى مردم گوناگونى، كه داراى دلهاى پراكنده ميباشيد، بدنهاتان پيدا، و خردهاتان گم است من با لطف و مدارا شما را بسوى حق ميكشم، شما از حق ميگريزيد، گريختن بز از فرياد شير، خيلى دور و مشكل است كه به نيروى شما بتوانم عدل پنهان را آشكار ساخته، و حقى را كه (شما آنرا) كج ساخته ايد راست نمايم، خدايا تو ميدانى كه آنچه (از پيكارهاى خونين) كه از ما صادر شد نه براى ميل و رغبت به سلطنت، و نه براى درخواست چيزى از متاع دنيا بود، بلكه براى اين بود كه نشانه هاى دين را (كه محو شده و از جاى خود كنده شده بود) بجاى خود باز گردانده، و اصلاح را در شهرهاى تو پديد آورده امنيت بندگان مظلوم و ستمكش تو را برقرار، و دستورات پايمال شده ات را پايدار سازم.خدايا (تو ميدانى كه) اولين كسى كه بحق گرائيده و آن را شنيد و پذيرفت من هستم، و جز رسول خدا صلى الله عليه و آله احدى به نماز بر من پيشى نگرفته،و نيز شما هم ميدانيد كه كسى كه فرمانش بر ناموس، و خونها، و غنيمتها، و احكام روان و پيشواى مسلمين است، سزاوار نيست كه بخيل باشد، تا چشم داشت بدارائى آنان داشته باشد، و نبايد نادان باشد، تا آنان را به نادانى خويش گمراه سازد، نبايد ستمگر و ترسان از پيش آمد باشد، تا به ستمش آنها را پريشان و به ترسش گروهى ديگر برترى دهد (پناه دهنده ستمگر، و تباه كننده ستمكش باشد) رشوه خوار در احكام، و پايمال كننده سنت نباشد، تا به آن واسطه حقوق مردم بدون حل و فصل شدن زير پا برود، و به اين واسطه امت را بورطه هلاكت و تباهى برساند.