خطبه 199-درباره حكميت - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 199-درباره حكميت

از سخنان آن حضرت عليه السلام است و آنرا هنگامى كه يارانش در امر حكومت بر وى شوريدند بيان فرموده است: (پس از آنكه سپاه شام جلادت و مردانگى لشگر عراق را ديده، و به ناتوانى خويش پى برده، و بتدبير عمروعاص برفع مصاحف پرداختند، و باين حيله موجبات اختلاف لشگر اميرالمومنين را فراهم كردند، بطوريكه اشعث ابن قيس و ديگر از جهال حضرت را گفتند چنانچه مالك اشتر و ديگران را از جنگ باز نگردانى تو را مانند عثمان خواهيم كشت، لذا حضرت مجبورا فرمان داد، تا دوستان دست از جنگ كشيدند آنگاه فرمود): اى مردم، همواره امر من با شما بدانسان كه ميخواستم بود، تا كنون كه جنگ شما را كاهيده، و فرسوده كرد، سوگند با خداى محقق است، كه جنگ از شما گرفته، و بشما ترك گرديد (شما اول هنگامه جنگ را خوب گرم كرديد، لكن زودتر از دشمن به ستوه آمده، و دنباله آنرا رها كرديد) در صورتيكه آن جنگ دشمنان را بيش از شما كاهيده و فرسوده است (اگر گوش به سخن من فرا دهيد ديرى نپايد كه اين بقيه السيف شامى را از پيش برداشته، با عروس ظفر هم آغوشتان خواهم كرد لكن چه سازم) ديروز من سرهنگ و فرمانده شما بودم، امروز بايد (همچون سربازى) فرمان بر باشم، ديروز بازدار
نده شما (از هر كار خلافى) بودم، امروز باز داشته شده (از كار صواب جنگيدن با شاميان) هستم (چه توان كرد كه) شما زندگانى (ننگين) را خواهانيد (و من مرگ با شرافت را) و من نميخواهم شما را بكارى كه خواهانش نيستيد وادار نمايم (زيرا توانائى اين كار را در خويش نديده، و اجبار بجنگ هم صلاح نيست).

خطبه 200-در خانه علاء حارثى

از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگامى كه در بصره براى عيادت بر علا ابن زياد حارثى كه يكى از ياران آنجناب و بيمار بود در آمد، همينكه خانه وسيع او را ديد فرمود: (اى علاء ابن زياد بگو بدانم) در دنيا با اين خانه گشاد (كه خدا بتو ارزانى فرموده است براى آخرتت) چه كردى، و حال آنكه تو در آن جهان بدان نيازمندترى، آرى اگر بخواهى با اين سراى گشاده گشادگى سراى آخرت را نيز دريابى مهمان را در آن بپذير، و با خويشاوندان پيوند كن و حقوق واجبه آن را بكسانيكه استحقاق دريافت آن را دارند بپرداز، كه اگر چنين كردى البته خانه آخرت را دريافته (و با همين كردار ستوده سند مالكيت آن را بدست آورده). علاء عرض كرد يا اميرالمومنين من از (رفتار) برادرم عاصم ابن زياد شكايت ميكنم، فرمود: چه گله اى دارى؟ عرض كرد پلاس خشن پوشيده، و از جهان دورى گزيده، فرمود: نزد منش آريد همينكه آمد بدو فرمود: اى دشمنك خويش اهريمن ناپاك تو را سرگردان خواسته است (كه رهبانيت را در نظرت آراسته است، و اسلام از اين روش سخت بيزار است) چرا بفرزند و زنت رحم نكردى (كه آنها را بى سرپرست رها كرده و بخويش پرداخته) مگر باورت آنست كه خدا چيزهاى پاكيزه را براى
تو حلال كرده و نميخواهد كه تو از آنها بهره مند گردى (اى مرد تنگ چشم كم حوصله خيلى) تو در پيش خدا كوچكتر از اين هستى (و اينمقام براى برخى از پيمبران و اوليا است و بس، و خداوند خود در قرآن مجيد فرمايد سوره 7 آيه 32 قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق بگو چه كس حرام كرده است زينت و روزيهاى پاكيزه كه خداوند براى بندگانش قرار داده است، بنابراين دست از اينكار كشيده، و بكار زندگى و اداره امور عيالاتت سرگرم باش). عاصم عرض كرد: يا اميرالمومنين اين توئى كه پوشاك و خوراكت تا اين اندازه درشت و زبر و بدمزه و بى رمق است فرمود: واى بر تو من كه همچون تو نيستم، خداوند تعالى بر پيشوايان حق واجب فرموده است كه خويش را با مردم ناتوان تهى دست برابر گيرند، تا فشار فقر و تنگدستى فقير ناتوان را از پاى نيفكند، (و وقتى كه رئيس و پيشوا را در خوراك و پوشاك همچون خويش ديدند دلشان از اندوه نادارى برهد).

/ 305