نامه 061-به كميل بن زياد - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 061-به كميل بن زياد

از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است، به كميل ابن زياد كه از جانب حضرت فرماندارى شهر هيت را (كه در كنار فرات واقع بوده است داشت، و حضرت او را نكوهش ميفرمايد، كه چرا بدفع سپاهيان دشمن كه براى تاراج از شهر او گذشته اند برنخواسته است (و شهرى كه داراى موقعيت و بمنزله پل و كليد شهرستانهاى ديگر است رها كرده، و بدفع دشمنى كه بى اهميت است پرداخته است. اين كميل يكى از نيكان و دوستان و دلباختگان آن حضرت است، شخصى است بسيار موفق و زاهد و از اصحاب سر آن حضرت، و دعاى شريف كميل بدو منسوب است، در ارشاد القلوب است كه شبى حضرت اميرالمومنين از مسجد كوفه باتفاق كميل خانه ميرفتند، پاسى از شب گذشته در راه گذرشان بدر خانه شخصى افتاد كه مردى با آهنگى حزين بخواندن آيه شريفه امن هو قانت اناء الليل، و اطراف النهار، سرگرم بود، كميل بدون اينكه سخنى گويد باطنا از حال آن مرد خوشش آمده او را تحسين كرد، ناگاه حضرت عليه السلام فرمودند: اى كميل حالت اين مرد تو را خوش نيفتد، كه او از اهل آتش است كميل از اين مكاشفه حضرت سخنت حيران ماند، و از اينكه چنين كسى از اهل آتش است بحيرتش برافزود، روزگارى گذشت، و داستان خوارج و جنگ و شكست آ
نها پيشامد كرد، حضرت در حاليكه خون از شمشيرشان ميچكيد، و سرهاى خوارج چون پشته بر روى خاك ريخته بود كميل را صدا زده نوك تيغ را بر سرى نهاده فرمودند: اى كميل امن هو قانت اناء الليل و اطراف النهار، اين همان كسى است كه حسن تلاوتش تو را بشگفتى افكند، كميل سر در قدم مباركش نهاده، پاى حضرت را بوسيده و استغفار كرد، چنانچه از فحواى نامه ذيل بر مى آيد، كميل در عين حال مردى بوده ضعيف، و از جلادت و دلاورى بدور، سپاهيان معاويه از حوزه فرماندارى او گذشته، به شهرها غارت ميبردند، و او توانائى دفاع نداشت، و پيداست كه مسلك زهاد، و اهل عبادت از شجاعت بدور است، و حضرت از پيش بوى خبر داده بودند كه تو بر دست حجاج ابن يوسف كشته خواهى شد، هنگاميكه حجاج بر عراق مستولى شد، همت بكشتن شيعيان حضرت گماشت، كميل را طلبيد او فرار كرد، عطاى قومش را قطع كردند، خبر كه به كميل رسيد، بپاى خود نزد حجاج آمده گفت: من مردى پيرم، و عمرم به آخر رسيده سزاوار نيست عطاى قومى بخاطر من قطع گردد، بهر چه خواهى درباره من فرمان كن، حجاج او را بتهمت اينكه داخل در خون عثمان بوده است گردن زد، رضوان الله عليه، بارى حضرت بوى نوشتند) پس از ستايش خدا و ثناى بر رسول مص
طفى، براستى اينكه مرد كاريرا كه بدو گذارده اند واگذارد، و در كاريكه بوى نسپرده اند رنج برد، اينكار عجزى است آشكار، و انديشه ايست مهلك و نارسا (كه زيان فراوانى در بر دارد) اى كميل اين چه ناستوده كارى است كه تو در پيش گرفته، و سر حداتى كه نگهدارى آنها را بتو سپرديم، بدون مدافع و نگهبانيكه دشمن را از آنها براند رها كرده، و در برابر مردم قرقيسا (كه شهر كوچكى در كنار فرات، و با كسى كارى ندارند) يورش ميبرى، راستى كه چه ناستوده رائى است (اين راى و چه ناهنجار كارى است اينكار) درست تو خود را بر دشمنانى كه بر دوستانت خيال حمله و تاراج داشتند پلى ساختى (كه با عبور از توبه مقصد خود رسيدند) در صورتيكه تو را نه بازوئى بود قوى، و نه هيبتى بود نزديك (تا دشمن از دور باش سطوتت بهراسد، و پاى از مرز فراتر ننهد آخر) تو كه با اينكار نه رخنه را بستى، و نه شوكتى از دشمن شكستى، و نه (همچون) مردى بودى كه مردم شهر تو را (از دفاع از خصم) بى نيازى دهد، و نه از سوى امير، و فرمانده خود كارى از پيش ببرد (و بارى از دوشش بردارد، واى كه اينكار تا چه اندازه از حزم و احتياط بدور، و از شخص فرماندار غريب است).

/ 305