خطبه 158-خوشرفتارى خود با مردم - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قسمتى از همين خطبه است (در فتنه بنى اميه) (همينكه دست ستم بنى اميه بر سر مردم دراز شد) در آن هنگام خانه گلين، و چادرى پشمين باقى نماند، جز آنكه ستمكاران رنج و اندوه را در آن وارد سازند (ظلم آنها شهرستانها و بيابانها را فرا گيرد) پس در آن موقع نه در آسمان شخص پوزش طلبنده، و نه در زمين مردى يارى كننده بهم رسد، (اهل آسمان همه بايشان نفرين كنند، و اهل زمين همه گرفتار امر خودشان باشند، و اين گرفتارى و پيش آمد در اثر اين است كه) شما امر خلافت را براى ناكس ديگرى صاف گرديد، و آن را در غير جايگاهش فرود آوريد (دانسته باشيد) زودا كه خدا كيفر ستمكاران را در كنارشان بنهد، (و از هيچ كارشان فرو گذار نكند) خوردنى را بخوردنى، آشاميدنى را به آشاميدنى، خنظل تلخ را از خوردنيها و شيره درخت صبر را از آشاميدنيها، لباس ترس و جامه شمشير بران را از پوشيدنيها (نعمت را به نقمت، عزت را بذلت، شادى را باندوه، پيروزى را بشكست، خلاصه همه چيز آنها را از راه انتقام بضد آن تبديل فرمايد، و در آخرت نيز دچار عذابهاى گوناگون خواهند بود زيرا كه) اين بنى اميه همچون چارپايان كشندگان بارهاى معاصى، و شترهاى توشه كش گناهان اند، پس من براى
تاكيد دو مرتبه پى درپى سوگند ياد ميكنم كه اينها خلافت را پس از من از كف بيفكنند، افكندن شخص نخاع و خلط سينه خويش را، و پس از آن هم مادام كه روز و شب (خورشيد و ماه) بگرد هم ميگردند از خلافت طعم و مزه نخواهند چشيد و ديد (بنى عباس بطورى آنها را پراكنده سازند كه هرگز جمع نگردند).

خطبه 158-خوشرفتارى خود با مردم

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (كه حسن معاشرت و مهربانى خويش را به مردم گوشزد فرموده) من براى شما نيكو همسايه و همنشينى بودم، كه براى نگهبانيتان از پشت سر كوشش خويش را مبذول داشتم (اطراف كارتان را پائيده، از پيش آمدهاى سوء آگاهتان ساختم) و از بند و ريسمان ذلت و خوارى و حلقه ها (ى كمند) رهائيتان بخشودم، و اين براى تشكر در برابر كمى از نيكوئى است (كه شما نسبت بمن اظهار داشتيد) و براى اغماض و چشم پوشى از بسيارى از كارهاى زشتى است كه در حضور من واقع شده، و من آنها را بچشم ديدم (و البته امام عادل را سزاوار است كه نيكوكاران را پاداش دهد، و از بدكرداران عفو و اغماض نمايد).

خطبه 159-در بيان عظمت پروردگار

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در توصيف خداوند تبارك و تعالى) فرمان خداوند حكمى است واجب و لازم، و بر طبق حكمت و مصلحت، و خوشنودى او (براى بنده موجب) رحمت و ايمنى است، قضاوتش (درباره ما) از روى علم و دانش، و عفو بخشيدنش از روى حلم و بردبارى است، بارخدايا هر چه ميدهى و مى ستانى، و بهر دردى كه شفا ميدهى و مبتلا ميسازى، ترا سپاسگذارم، چنان سپاسى كه ترا خوشنود كننده ترين سپاس، و بسوى تو، و در نزد تو برترين ستايش بوده باشد، سپاسى كه آفرينش را پراكند، و بهر جا كه تو اراده كنى برسد، شكرى كه نه از تو پوشيده باشد، و نه از پيشگاه تو ممنوع گردد، عدديكه شمارنده آن بريده نشود، و يارى تو از آن تمام نگردد، بارخدايا، ما كه بكنه جلال و عظمت و بزرگوارى تو رسيدن نتوانيم، لكن چيزيكه هست اين (اندازه) را ميدانم كه تو خداوندى هستى زنده و پايدار، (كه زندگى و پايندگى آفرينش.....) و سستى و چرت و خواب تو را فرو گرفتن نيارند، نه نظر بكنه حقيقت ذات تو منتهى ميشود، و نه بصر تو را ميبيند و درمييابد، لكن اين توئى كه بصرها را درك كرده، و شماره و آمار عمرهاى بندگانت را داشته، موى پيشانى و قدمهاى آنان را ميگيرى، بارخدايا،
اين چيست كه از آفرينش تو ديده، و از توانائى تو به شگفت مى آئيم، و بزرگى سلطنت و پادشاهى ترا وصف ميكنيم، در صورتيكه آنچه از آفرينش تو كه از ما پنهان، و ديدگانمان از دريافت آنها قاصر و عقلهاى ما را در آن ره نيست، و پرده هاى غيبت بين ما و آنها حايل گرديده بزرگتر است (از هر چه كه ديده ها و عقلهاى ما آنها را ديده و ادراك كرده اند) بنابراين آنكه دلش را فارغ كند، و فكرش را بكار اندازد، تا مگر دريابد كه تو چگونه تخت پادشاهيت را برپا كرده، و آفريدگانت را آفريده، و آسمانهايت را در هوا وارونه و معلق نگهداشته، و زينت را بر روى امواج آب گسترانيده، البته باز گردد با چشمى پرحسرت، و عقلى خيره و مبهوت، و گوشى واله و متحير، و فكرى حيران و سرگردان (و از اين اقدام سخت درمانده و شرمنده و ملول باز گردد، زيرا كه اسرار و حقايق خلقت و عظمت تو درك كردنى نيست)
قسمتى از همين خطبه است (در نكوهش كسى كه گفتارش با كردارش مطابق نيست) آن كسى كه در دوره زندگانيش همواره براه عصيان، و نافرمانى روان و (جانب خدا را رعايت نميكند، و با اينحال) بگمان خودش مدعى اميدوارى به خداوند است، به خداوند عظيم سوگند است كه دروغ ميگويد، او را چه شده است كه اميدواريش به خداوند در كردارش نمودار نيست (و سخنش ادعاى محض است زيرا) هر كس اميدوار بچيزى است آن اميد از كردارش هويدا است، جز اميدوارى به خداوند كه آن آميخته و مغشوش است (به اميدوارى از ديگران) و هر ترسى از ديگران محقق است و ثابت (و آثار آن از شخص ترسنده هويدا است) جز ترس از خداوند كه آن معلول و معيوب است (و آثارش در آن شخص پديدار نيست چه شده است اين بشر را كه چنين است) در كار بزرگ اميدوار به خداوند است (بدون اعمال صالحه از درگاه خداوند نيل بدرجات عاليه را آرزومند است) و در كار كوچك اميدوار به بندگان خداوند است (و بوسيله آنها ميخواهد دنيا را بچنگ آورد) پس چگونه است شان خداونديكه ستودن او بزرگست، كه درباره او كوتاهى ميشود، در آنچه كه براى بندگانش بجاى آورده شده (و مقرر داشته شده از عبادت و تواضع، اى خواننده گرامى) آيا مى ترسى

/ 305