خطبه 219-درباره يكى از حاكمان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 219-درباره يكى از حاكمان

از سخنان آن حضرت عليه السلام است (در وصف عمر بن الخطاب كه ظاهرا او را ستوده، لكن باطنا ويرا نكوهش فرموده اند، گر چه اهل سنت معتقدند كه آن جناب مدح بموقعى از عمر كرده است ولى پاسخ اينگونه ايرادات را خود حضرت در خطبه شقيقيه و بعضى ديگر از خطب داده، و گله هائيكه از او كرده اند، جائى براى اينگونه حرفها باقى نگذارده است). خدا شهرهاى فلان (عمر) را بركت دهد كه (او براى پيشرفت مقاصد شوم خويش ظاهر را حفظ كرده، و بالنسبه بعثمان) كژيها را راست گردانده، بيماريها را مداوا كرده (شهرهائى را فتح كرده و مردم را لااقل به اسلام نزديك ساخت) و سنت را برپا داشت، تبهكارى را پشت سرافكند (در اثر خوى درشت او فتنه ها تا اندازه كم شد، و با همه عيوبى كه داشت باز بالنسبه بديگرى) پاك جامه و كم عيب از جهان برفت، بخوبى خلافت رسيده، از بديش پيش افتاد، (از فرط حرص بدنيا مسلك زهاد و نيكان را پيش گرفته و بظاهر) طاعت خداى را بجاى آورده، حقش را ادا، و از نافرمانى پرهيز كرد (لكن در باطن) از جهان كوچيد، در حاليكه مردم را در راههاى پر پيچ و خم انداخت (و سرگردان ساخت) بطوريكه گمراه در آنها راه نمييابد (تا هدايت شود، زيرا گمان ميكند راهى
كه در پيش گرفته حق است) و هدايت شده بر يقين نمى پايد، (راه خود را مشكوك تشخيص داده، و همواره متزلزل است).

خطبه 220-در توصيف بيعت مردم

از سخنان آن حضرت عليه السلام است، در اين كه چگونه بخلافت با وى بيعت شد، و مانند آن باختلاف الفاظ در پيش (در سخن 53 و 137( گذشت. (هنگامى كه ميخواستند با من بيعت كنيد) دستم را گشوديد، من بستم، آن را كشيديد، من نگهداشتم، از آن پس بر من هجوم كرديد هجوم كردن شتران تشنه هنگام ورودشان به آبگاهشان بطوريكه بند كفش (از پايم) گسيخت و عبا (از دوشم) افتاد، ناتوان زير ماليده شد، شادى مردم براى بيعتشان با من بدآنجا رسيد كه كودكان خوشنود گشتند، و پير بى تاب گرديد، بيمار دچار رنج و سختى و دختر ناز پستان (از فرط شادى) گشاده رو بديدار آمدند (پس چنين بيعتى كه با كمال ميل و رغبت انجام گرفته، نبايستى نتيجه معكوس داده، و هر روز دسته اسباب زحمت من و تفرقه امت شوند).

خطبه 221-درباره تقوا

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در پرهيزكارى و وصف مرگ و دورى از دنيا) براستيكه پرهيزكارى، و ترس از خدا كليد (باب) هدايت و رستگارى و توشه روز قيامت، و سبب آزادى از هر بندگى، و رهائى از هر هلاكتى است، حاجت درخواست كننده از تقوى روا، و گريزنده (از عذاب قيامت بدان) رها، و بخششهاى بسيار (از خداوند) دريافت ميشود، مردم پس عمل كنيد كه عمل بالارونده، و توبه نفع دهنده، و دعا شنيده شده، و اين هنگام آرامش است، و قلمها (ى نويسندگان به نگارش كردارهاى نيك و زشت) جارى است، در دوران عمريكه تغيير پذيرنده، و بيمارى و دردى كه باز دارنده، و مرگى كه رباينده است، كردارهاى نكو را چنگ يازيد، (و براى آخرتيكه از تغيير و تبدل و مرگ بدور است، كار كنيد تا رستگار شويد) چرا كه مرگ ويران كننده (بنيان) لذات، و تيره كننده (چشمه هاى) خواهشها، و دور سازنده آرزوهاى شما است، ديدار كننده ايست كه دوستش ندارند، همآوردى است كه شكست نميخورد، كينه جوئى است كه بازخواست نميشود، بندهايش بشما بند، و اندوههايش گردتان در ميان گرفته، پيكانهايش (تا سوفار) بشما متوجه است، هيبت و سطوتش در شما بزرگ و دستش پى درپى بشما دراز است، ضرب شمشير (حاد
ثه) اش از شما كمتر بخطا ميرود، پس نزديك است، تاريكى سايه هايش، شعله هاى دردهايش، تيرگيهاى بيهوشيهاى ناگواريهايش، و درد جان (از تن) در كشيدنش، تارى پوشاندنش، بدمزگى (طعم) چشيدنش، شما را فراگيرد، (چون خواهى ناخواه كمند مرگ بگردن همه خواهد افتاد) تو گوئى به يك ناگاه بر شما تاخته رازگويان شما را خموش، مشاورينتان را متفرق، و نشانه هايتان را از ميان برداشته است، امور ديارتان را راكد، و ميراث برندگانتان را برانگيخته است، تا ارثتان را بين خويش نزديك و خويش غمگينى كه (هيچيك از آن دو هنگام مرگ) بحالتان سودى نداشته و جلوگير نبوده است، و بين خورسند شونده ايكه (از فراقتان) اندوهگين نيست تقسيم كنند (حال كه چنين است) پس كوشش و جديت را بر خويش لازم شمريد، توشه برداشتن در جاى توشه گيرى را مهيا و آماده باشيد (مردم) نكند كه زندگانى (چند روزى) جهان شما را فريب دهد، بدانسانكه امتهاى گذشته و كسانى را كه پيش از شما بودند و رفتند بفريفت، آنانكه شير آن را دوشيدند، فريبش را خوردند، شماره اش را تمام كردند (عمر بسيارى در آن نمودند) تازه اش را كهنه ساختند (چنان كسانى) مساكنشان گورها و دارائيشان ميراث ديگران گرديد، زيارت كنندگان خويش را ن
شناسند، و بگريه كنندگانشان اهميت ندهند، هر كه آنان را بخواند پاسخش ندهند، پس از جهان دورى گزينيد، پر مكر كننده فريب دهنده، بازى دهنده است، بخشنده ايست كه پس ميگيرد، پوشاننده ايست كه مى كند، آسايشش پاينده، و رنجش بسر رسيدنى، و بلا و دردش آرام گرفتنى نيست (كه نيست، پس چه خوش است كه انسان دل از چنين سرائى بر كند، و به سراى هميشگى به بندد).

قسمتى از اين خطبه است در تعريف پارسايان: نيكان مردمانى هستند از اهل دنيا كه اهل آن نيستند، و با اين كه در آن زندگى ميكنند، گوئى در آن نميباشند، (مكانشان در جهان، لكن مرغ جانشان براى آشيانى ديگر به پرواز است) در دنيا عملشان براى چيزى است كه آن را مينگراند، و بدفع عذابيكه از آن ترسانند مى شتابند (با اين كه با جهانيان به آميزش اند، بدنهايشان بين اهل آخرت در گردش است، جهانيان را مينگراند كه مرگ ابدانشانرا بزرگ شماراند، ولى آنها مرگ دلهاى زنده خويش را بزرگتر شماراند (همواره گريزان از گناه، و مواظب اند، مبادا آئينه پاك و مصفاى دلشان را زنگ گناه تيره سازد).

خطبه 222-خطبه اى در ذوقار

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در ستايش از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم) كه هنگام رفتن بسوى بصره، دزدى قار آن را ايراد فرموده، و واقدى در كتاب جمل آنرا آورده است: پيغمبر آنچه را كه، در شده بود بيان فرموده، پيامهاى پروردگارش را (بمردم) رساند، (و احكام شرع را مقرر فرمود) آنگاه خداوند از هم گسيخته را بوسيله او پيوند داده، پراكنده را گرد آورد، الفت و اتحاد را در بين خويشان برقرار ساخت، پس از دشمنى افروخته در سينه ها و كينه هائيكه آتش زننده دلها بود.

خطبه 223-با عبدالله بن زمعه

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه آنرا به عبدالله ابن زمعه كه يكى از شيعيانش بود فرمود، و علت (ايراد اين سخن) آن بود كه عبدالله در هنگام خلافت بر آن حضرت در آمده خواهان مالى شد، حضرت (در پاسخش) فرمودند: اين مال (كه تو خواهان آنى) نه از آن من است و نه از تو، بلكه غنيمت مسلمانان، و فرا آورده شمشيرهاى ايشان است (كه در ميدانهاى پيكار با كفار جنگها كرده، و آنرا بچنگ آورده اند) اگر تو هم در كار زارشان آنان را انباز بوده ئى، تو را نيز مانند آنان بهره ايست، و گر نه چيده دستهاى آنان جز براى دهنهاى خودشان نميباشد (و ديگرى را بدون حق در حق آنان دخالت دادن از حق بدور است)

/ 305