بخل ننگ، ترس عيب و نقص است، نيازمندى مرد زيرك را در اثبات دليلش گنگ ميكردند، نادار در شهر خود غريب است، (و خودى و بيگانه بوى توجهى ندارند) ناتوانى و زبونى درد و آفتى است (كه شخص براى سعادت و رفاهيت خود يا جامعه نتواند اقدام كند) شكيبائى در مكاره دلاورى است، زهد و بى رغبتى بدنيا دارائى است، پرهيزكارى سپر است (و انسان را در دو دنيا نگهدارى مينمايد).
حکمت 004
رضا و خوشنودى (از خدايتعالى در همه حال) همنشينى نيكو است، دانش ميراثى است ارجمند و نفيس (كه هر چه از آن بردارند جز بر آن نيفزايد) آداب و آموختن فرهنگها حله هائى نوين اند (انسان وقتى كه عالم بتواريخ و گردشهاى گوناگون گيتى يا داناى با شعار و داستانهاى عرب و عجم شد در هر محفلى سخن ساز كند، جمال باطن را با زيورى نيكوتر نمايش دهد) فكر و انديشه آئينه ايست شفاف و صيقل داده شده (كه دل را جلا ميدهد و انسان از زيبا و زشت جهان پند مى آموزد، و نيكوتر از تمام تفكرات فكر در توحيد و انديشه در آفرينش است).
حکمت 005
سينه شخص خردمند گنجينه راز او است، شگفته روئى دام دوستى است، سختيهاى مردم را بر خويش هموار كردن قبر عيبها است، يا بعبارت ديگر آن حضرت فرموده است: مداراى با مردم خيمه عيوب است (كه نميگذارد عيوب مردم پيدا شوند).
حکمت 006
هر آنكه خود پسند و خويش خواه افتاد چشم مردم بر وى بسيار است، صدقه دادن دوائى است سودمند، كارهاى بندگان بدنياشان در قيامت به پيش چشمانتان مشهود و هويدا است