خطبه 003-شقشقيه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 003-شقشقيه

(ترجمه خطبه شقشقيه) بعضى از شارحين اين خطبه را شقشقيه و برخى متقمصه اش ناميده اند اما شقشقيه اش گفتند براى آنكه خطبه هنگاميكه ابن عباس تقاضاى اكمال مطلب و ادامه سخن را نمود در پاسخ فرمود هيهات يا ابن عباس تلك شقشقت هدرت ثم قرت همچنانكه گهگاهى شترآن پاره گوشتى كه مانند شش گوسفند است از دهان بيرون آورده و صدائى از آن برخواسته و تمام ميشود همانطور اين مطالب هم از روى هيجان صوتى بود كه از سينه من برخواست و ساكن گرديد، و متقمصه براى آنش گفتند كه آن حضرت خلاف را بقميص و پيراهن تشبيه كرده و فرموده:) آگاه باش به خدا سوگند پسر ابى قحافه خلافت را همچون پيراهنى در بر كرد و حال آنكه ميدانست من در آسياى خلافت بمنزله آن ميخى هستم كه اساس گردش آسيابان ميخ استوار است، علوم و معارف از قله شامخ من سيل آسا سرازير، و پاى هيچ پروازكننده به اوج بلند كمالات من نميرسد با اينحال شانه از زير بار خلافت خالى كرده و آنرا رها نمودم، و در اين دو كار انديشيدم كه آيا با دست بريده (بدون داشتن ياور) برانيقوم حمله برده (و حق خود را مطالبه نمايم) يا صبر و شكيبائى كنم بر تاريكى ظلمى كه شدت آن سالخوردگان را فرسوده و خوردسالان را پيرو
پژمرده ساخته، مومن براى (دفع فساد) آن رنج ميبرد تا بخدا برسد، ديدم صبر كردن بر اين ستم سزاوارتر است، پس صبر كردم د ر حاليكه گويا (از شدت اندوه) خار در ديده ام خليده و استخوان گلويم را گرفته ميراث خويش را تاراج شده يافتم
(صبر كردم) تا اينكه اولى براه خود رفت و خلافت را در آغوش پسر خطاب افكند، (در اينجا اميرالمومنين عليه السلام متمثل بقول اعشى شاعر شده فرمايد: شتان ما يومى على كورها و يوم حيان اخى جابر حيان و جابر پسران سيمين بن عمر و از طايفه بنى حنيفه ميباشند، حيان را فرمان بر مردم خويش روان و همه ساله از جانب نوشيروان بصلات و جوائز سرافراز مى شد و اين اعشى نديم او بوده و در ناز و نعمت بسر ميبرد وقتى از نزديك حيان دور و برنج سفر بطورى گرفتار كه ياد آنرا كرده و ميگويد، چه بسيار فرق است بين اين روز كه من بر پشت شر برنج و مشقت سفر گرفتارم با آن روزيكه نديم حيان برادر جابر بوده و در عيش و كامرانى زندگانى ميكردم، (تمثيل حضرت به اين شعر مقايسه حال رمان خودش كه به ماتمها گرفتار شده باز ما نيست كه پيغمبر اكرم حيات داشته و هر روزى از جانب خدا و رسول به يك منصب مفتخر و سرافراز ميگرديد ميباشد) جتى بسى شگفتى است ابوبكرى كه در دوران زندگانيش همى گفت اقيلونى فلست بخيركم و على فيكم يعنى اى مردم بيعت خود را از من برگيريد، من در حاليكه على ميان شما است لايق براى خلافت نمى باشم، با اين حال وصيت كرد بعد از مردنش (عروس) خلافت بعقد
ديگرى درآيد، اين دو تن غارتگر دو پستان شتر خلافت را محكم دوشيدند و از آن نفع گرفتند، ابوبكر آن را در طبيعت خشن و درشت عمر قرار داد، زشتخوئى كه سخنش پرجراحت و تند بود، خطايش در امور دينى بسيار و عذرش از آن خطا بيشمار بود، مصاحب با آن مانند كسى بود كه بر شترى سركش سوار باشد، كه اگر مهار آنرا سخت بكشد پره بينى را هم بدرد و اگر آنرا سست كند سوار را بدره نيستى پر تاب نمايد پس به خدا سوگند مردم در دوران او ازراه راست بيرون رفته دچار كجرويها شدند، پس منهم بار ديگر بر مدت طولانى شكيبائى ورزيده با غم و اندوه سختى دست بگريبان بودم.

/ 305