خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر

از سخنان آن حضرت عليه السلام است، ببرج ابن مسهر كه از طايفه طى بود، اين برج از شعراى معروف خوارج (و شعار آنها گفتن كلمه لا حكم الا لله) بود، و او وقتى اين كلمه را بطورى گفت كه حضرت شنيدند و فرمودند: اى كسيكه دندان پيشينت افتاده ساكت باش، خدايت زشت و درهم شكند (و از رحمتش دورت گرداند) به خدا سوگند هنگامى كه حق هويدا گشت (و پيروزى من بر معاويه نزديك شد) شخصيت تو بسيار ناچيز و كوچك و پست و آوازت پنهان بود (كسى تو را بكس نميشمرد تا به سخنت گوش دهد) لكن همينكه فرياد باطل بلند شد (و ناكسان بصدا در آمدند) تو نيز مانند شاخ بز پيدا شدى (و اين در عرب متداول است كه اشخاص فرومايه را باشياء پست از قبيل شاخ بز تشبيه، و افراد گرانمايه را به چيزى نفيس از قبيل ستاره و آفتاب تعريف كنند، چنانكه گويند: نجم الكوكب من تحت الغمام، او نجوم نور الربيع من الاكمام، فلان ظاهر شد، همانطوريكه ستاره و خورشيد از زير ابرها پيدا ميشوند.

خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در اوصاف اهل تقوى و پرهيز) (از راويان آثار چنين) روايت شده كه اميرالمومنين عليه السلام را يارى بود، ناميده شده بهمام (ابن شريح ابن يزيد از طايفه سعد العشيره) و اين همام مردى بود عابد (و شب زنده دارى روزى او) به حضرت عرض كرد يا اميرالمومنين اوصاف پرهيزكاران را براى من بيان فرمائيد كه گوئى آنها را مى بينم، حضرت (ابتدا شايد براى اين كه كاملا او را براى دريافت پاسخ مهيا سازد) كمى در پاسخش كندى كرده سپس بطور اجمال فرمودند: اى همام (اولا تو خود) از خداى بترس و نيكوكار باش، زيرا كه خداوند در قرآن در سوره 16 آيه 128 فرمايد: ان الله مع الذين اتقو، و الذين هم محسنون خدا با پرهيزكاران، و نيكو كاران است، (بنابراين تو بكوش تا خويش را در شمار اين دسته درآورى رستگار خواهى شد) اين جواب (مفيد و مختصر) همام را قانع نساخت و (براى توضيح بيشترى) حضرت را سوگند داد، لذا مولاى متقيان عليه السلام حمد و ثناى خداى را بجا آورده، بر پيمبر و آلش درود فرستاده و سپس فرمودند: بدان اى همام، خداوند تعالى خلايق را بيافريد، و در آن هنگام از فرمانبردارى آنان بى نياز بود (و از نافرمانيشان ايمن و
بركنار چرا) زيرا كه گناه گنهكار و طاعت فرمانبردار بحال او زيان و سودى نداشت (و ندارد و نتيجه اين دو عايد خود مردم است) آنگاه وسائل زندگى را بين آنان تقسيم كرد، و براى هر كس در دنيا جايگاهى مقرر فرمود (يكى را بحسب ظاهر دارا و ديگرى را نادار و آنرا ارجمند و اين را خوار قرار داد) پس فقط در جهان پرهيزكارانند كه داراى ستودگيها هستند (و بس زيرا كه) آنان سخنشان درست، لباسشان ميانه، روششان فروتنى است، ديده از هر چه كه خدا برايشان نپسنديده پوشيده اند، و بهر دانشى كه بحالشان سودمند است گوش فرا داده اند، هنگام سختى و گرفتارى چنانند كه ديگران در خوشى و آسايش (چون هر دو را از جانب خدا ميدانند، لذا در هر دو حال يكسانند) اگر نبود مدت مرگى كه خدا در كتابش براى آنها معين فرموده، البته يك چشم بر همزدن جانهايشان از شوق بثواب و بيم عقاب در پيكرهايشان نمى پائيد، خدا در نزدشان بزرگ و هر چه جز او است در چشمشان كوچك است، باورشان درباره بهشت همچون كسانى است كه آنرا ديده، و در آن گرم عيش اند، و ايمانشان درباره جهنم همچون كسانى است كه آنرا ديده و در آن معذبند، دلشان اندوهگين آزارشان از مردم بر كنار، پيكرشان لاغر، خواهشهاشان سبك، نفوسش
ان عفيف و پاكيزه، براى آسايش هميشگى (عقبى) روزكى چند را (كه در اين جهانند) به شكيبائى گرايند، و اين تجارت سودمند را پروردگارشان برايشان آماده فرموده است (تا از دنيا و هوى بگذرند به خدا و عقبى برسند، عروس دلفريب) جهان به آنان روى آورد آنها باو پشت كردند، آنها را اسير و گرفتار (رنجهاى) خويش كرد، آنها به برخى كردن جان از آن رهيدند، همينكه شب درآيد (و كليه موجودات بخواب باز روند آنها با سوز و گداز و عشق و نياز براى نماز) بپاى خيزاند، و آيات شريفه قرآن را با درنگ و انديشه (در معانى دلپذير آن) خواندن گيرند، و خويشتن را بدان اندوهگين خواهند، ميكوشند تا مگر داروى درد خود را در آن جويند، همينكه به آيه رسيدند كه در آن تشويق (بثواب) است از فرط عشق و اميد در آن متوقف شوند، و نفوسشان را از شوق به آن عرضه داشته، و پاداشى كه از آن منظور است نصب العين خويش قرار دهند، همينكه برخوردند به آيه كه در آن تهديد (بعقاب) است آنرا بگوش دلهاشان بشنوانند، و گمان كنند كه نعره دلخراش اهل دوزخ در بيخ گوششان است، همه كمرهاشان (براى ركوع) خم، پيشانيها، كف دستها، زانوها، و اطراف اقدامشان (بخاك درگاه دوست در حال سجده) فرش و از خدايتعالى خواهان
آزادى گردن هاى خويش (از آتش دوزخ) ميباشند (اين كردار شب آنها است لكن) همينكه روز ميشود (و خورشيد بر كائنات تابش ميگيرد) آنها بردباران، دانشمندان، نيكويان، پرهيزكارانند، ترس از خدا بسان تيرهاى تراشيده شده پيكرهاشان را نزار و لاغر ساخته، بيننده كه در آنها مينگرد، گمان ميكند آنها دردمندان اند، در صورتيكه آنها (جز بيمارى عشق و درد هجران و بيم از آتش) دردى ندارند، بخود ميگويند با مزاج اينها اختلاط و ديوانگى در آميخته، و حال آنكه چنين نيست بلكه (بيم از) امر بزرگى آنها را مبهوت و مات ساخته است نه كمى كردار نيك را بخود مى پسندند، و نه بسيارش را بسيار ميشمرند، هميشه خود را (بكوتاهى در عمل) متهم و از كردار خويش هراسانند (كه مبادا خداى را ناپسند افتد) هرگاه يكى از آنان بپاكى ستوده شود، از آن سخن ترسيده ستايشگر را گويد من خويشتن را به از ديگرى مى شناسم، و خدا نيز مرا به از من ميشناسد (آنگاه فورى براى اين كه مبادا سخن آن شخص ستايشگر ايجاد عجبى در دلش كرده و او را در كار سست كند ميگويد) پروردگارا مرا به آنچه كه ديگران درباره ام ميگويند مگير، و بهتر از آنچه ميدانندم قرار ده، و گناهانم را كه (تو ميدانى و آنها) نميدانند بيام
رز.

هر يك از آن پرهيزكاران را نشانه آنست كه او را مينگرى، در دين توانا، در نرمخوئى دورانديش، با ايمان در يقين، در دانش آزمند، در بردبارى دانشمند، در دارائى ميانه رو، در بندگى و عبادت فروتن، در نادارى متظاهر بدارائى، در حال سختى شكيبا، در روزى حلال جويا، در راه رستگارى شادمان، از طمع دور و بركنار ميباشد، در حال ترس (از خدا) كارهاى نيكو را بجاى مى آورد، شب هنگام، همتش مصروف سپاسگذارى، و صبحگاه اراده اش متعلق بذكر است، شب را در حال هراسانى بسرميبرد، و با شادمانى صبح ميكند، هراسش از اين است كه مبادا از غافلين بوده باشد، و شاديش از نيكى و احسانى است كه از خدا باو رسيده است، اگر نفسش در آنچه كه خوش آيند نيست سركشى آغازد، آنچه را كه خوشايند است باو عطا نكند، (و در راه اطاعت او را بكار وادارد) چشمش به آنچه پاينده و جاودان است روشن است، و بى ميليش در چيزيست كه پايدار نيست، بردبارى را با دانش و گفتار را با كردار توام كرده است، او را مينگرى آرزويش كم، لغزشش اندك، دلش خاشع، نفسش قانع، خوراكش كم، امرش آسان، دينش سالم، شهوتش مرده، خشمش فرو خورده است، مردم بخوبيش اميدوار، و از بديش ايمن اند. در زمره بيخبران است و
از آگاهان محسوب است، در زمره دل آگاهان است و از بيخبران محسوب نيست، از ستمكار ديده پوشيده و با آنكه از خوبى محرومش كند نيكى نمايد، و با جدا شونده پيوند نمايد، دشنامش دور، گفتارش نرم، زشتيش پنهان، خوبيش پيدا، نيكيش پيش رو، بديش پشت سر، در لغزيدنيها سنگين، در سختيها شكيبا، در آسانيها سپاسگذار است، بدشمن ستم نكند، و براى دوستش بگناه نيفتد، حق را پيش از آنكه از او گواه بطلبند اعتراف ميكند، تباه كننده امانت و فراموش كننده ياد آورده شده نيست، كس را بلقب زشت نخواند، همسايه را آزاد نكند، در مصيبات كس را سرزنش ننمايد، گرد باطل نگردد، از حق بيرون نشود. اگر خاموش شود اندوهگين نباشد، اگر خندان گردد آوازش را بلند نسازد، اگر بر او ستم شود شكيبائى گزيند تا خدا از دشمنش برايش كيفر ستاند، نفسش از دستش برنج و مردم از وى آسوده اند، او خويش را براى آخرت بزحمت افكنده، و اهل دنيا را راحتى بخشيده، دوريش از مردم سبب آزادگى و خرمى است، و نزديكيش از ياران باعث نرمى و خوشخوئى است، نه آن دورى از روى خودخواهى و بزرگى فروشى، و نه آن نزديكى از راه فريب و نيرنگ است. راوى گفت همينكه حضرت به اين موضع از خطبه رسيد، همام (كه بخلاف عرفاى دروغين
زمان، از فرط وجد و لذت سماع در پوست نميگنجيد و جان در كالبدش برقص افتاده بود) چنان نعره از دل (تنگ و مشتاق) خويش بركشيد كه نعره كشيدن همان و جان (بجانان) سپردن همان بود، حضرت (كه اين پيشامد عجيب و اين منظره تماشائى را نگريست) فرمود بدانيد سوگند با خداى كه از چنين پيش آمدى بروى ترسنده بودم، آرى پندهاى دلنشين (كه از حنجره هاى گرم و آتشين مردان حق بيرون مى آيد) با اهلش اينطور معامله ميكند، يكى از محفليان (عبد الله ابن الكواى الخارجى) عرض كرد يا اميرالمومنين در صورتيكه چنين گمانى در حق وى داشتى چرا مرگش را سبب شدى، حضرت فرمود: واى بر تو مگر ندائى كه اجلى را هنگامى است معلوم، و جهتى است معين كه از آن نگذرد، و از اين تجاوز نكند، خاموش باش، و ديگر به مثل اين جنس سخن باز مگرد، كه اين گفته را شيطان بزبانت انداخت (و اعتراض بر امام زمان و پيشواى وقت از دستورات شيطانى مايه ميگيرد).

/ 305