خطبه 197-منع از دشنام شاميان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 197-منع از دشنام شاميان

از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگامى كه شنيد برخى از يارانش اهل شام را در روزهاى جنگ صفين ناسزا ميگويند: من دوست ندارم كه شما (دشمنان شامى را) دشنام دهندگان باشيد، (چرا كه دشنام و ناسزا كارى از پيش نبرده، و كينه را افزوده، و شاميان را وادار ميكند، تا آنها هم وصى رسول را دشنام دهند، در صورتيكه منظور ما از اين جنگ و پيكار آشنائى مردم بقوانين الهى ميباشد، و در قرآن كريم سوره 6 آيه 108 خداوند مجيد فرمايد: و لاتسبوا الذين يدعون من دون الله عدوا بغير علم، بكسانيكه غير خداى را ميپرستند دشنام و ناسزا ندهيد، كه آنها هم از روى دشمنى و بيدانشى به خدا دشنام دهند) وليكن اگر كردارشان را بيان ساخته، و (انحراف و خطاى آنها را از جاده حق و زشتى) رفتارشان را يادآور شويد اين در گفتار بصواب نزديكتر (از ناسزا) است، و در مقام پوزش (و پاسخ به شخص معترض كه پيكار آنها را جايز نميشمارد) رساتر است، و بهتر آنكه بجاى دشنام دادنتان به آنها بگوئيد: بارخدايا ما و ايشان را از اين خونريزى نگهداشته، و سازشى بين ما و آنان برقرار ساز، و از اين گمراهى هدايتشان كن بطوريكه آنكه حق نادان است آنرا بشناسد، و آنكه پرآزمند كين توزى و گم
راهى است از آن باز ايستد.

خطبه 198-بازداشتن امام حسن از ...

از سخنان آن حضرت عليه السلام است روزيكه در صحنه پيكار صفين فرزند برومند خويش حضرت امام حسن عليه السلام را ديد كه به پهنه رزم پويا است، فرمود: بجاى من اين جوان را (كه با نيروى تهمتنى و دلاورى بعرصه كين گرايان است) مالك شويد و نگهداريد تا مرا درهم نتوفد (و خاطرم را بكشته شدنش آشفته نسازد) چرا كه من بمرگ اين دو جوان حسن و حسين عليهماالسلام بخل ميورزم تا مبادا پيوند رسول الله صلى الله عليه و آله (بقتل آن دو) گسيخته آيد. سيدرضى رحمه الله عليه فرمايد: اين كلمه املكوا عنى هذا الغلام از آن حضرت عليه السلام از عالى ترين و فصيح ترين سخن و كلام است (گر چه اجماع خاصه و عامه است كه حسن و حسين فرزندان رسول خدا و ائمه طاهرين عليهم السلام ذريه و نسل آن حضرت اند، و چند آيه از قرآن مانند آيه مباهله و ديگر آيات شاهد اين معنى هستند، لكن براى اثبات اين سخن داستان شيرينى است نقل ميشود: شعبى گويد: شبى ناهنگام حجاج ابن يوسف باحضار من فرمان راند، و من از ترس وضو گرفته وصيت كرده پس از توديع اهل خويش بر وى در آمدم، بمحض ورود نطعى چرمين گسترده، و تيغى در دست جلاد برهنه ديدم سلام كردم، مرا گفت بنشين و مترس كه تا فردا ايمنى
، آنگاه گفت پيرمردى را كه بغلها و زنجيرها مقيد بود بياوردند، و گفت اين شيخ مدعى است كه حسن و حسين عليهماالسلام فرزندان رسول خدا ميباشند، چنانكه دليلى از قرآن بر مدعايش اقامه نكند كشته خواهد شد. شعبى گويد: نيك نگريستم ديدم آن شخص سعيد ابن جبير است، بر مرگش تاسف خوردم، زيرا گمان نداشتم بتواند دليلى از قرآن اقامه نمايد، حجاج نيز مطلب را دوباره مكرر و سعيد را تهديد بقتل كرد او گويد: سعيد لختى بانديشيد و خاموشى گرائيده، سپس سر برآورده، اين آيه را كه در قرآن مجيد سوره 6 آيه 86 ميباشد خواندن گرفت و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون و كذلك نجزى المحسنين يعنى از ذريه ابراهيم اند داود، و سليمان، و ايوب، و يوسف، و موسى، و هرون، و ما اينطور نيكوكاران را پاداش ميدهيم، آنگاه ساكت شد، حجاج گفت بخوان، سعيد خواند: و زكريا، و يحيى، و عيسى كل من الصالحين، زكريا، و يحيى، و عيسى، نيز از فرزندان ابراهيم و همه از نيكان اند، پس از حجاج پرسيد؟ در صورتيكه عيسى را پدرى نيست و تا ابراهيم خليل الله فاصله بسيارى دارد فرزند آن حضرت باشد، البته حسن و حسين عليهماالسلام كه پسران دختر پيغمبراند بطريق اولى اولاد آن حضرت اند، ح
جاج وقتى اين برهان استوار را شنيد امر كرد، تا ده هزار دينار بسعيد دادند، و با احترام تمام مرخصش كردند، شعبى گويد با خويش گفتم بايد از اين پس علم قرآن را از اين شيخ فرا گيرم، روز ديگر پس از مرخصى گرفتن از حجاج در طيش برآمدم او را در مسجدى يافتم كه نشسته و آن وجه را ده دينار ده دينار بمردم تقسيم كرده ميگويد: اين نيز ببركت حسن و حسين عليهماالسلام ميباشد، و در اين موضوع داستانهاى شيرينى است براى روشنى چشم شيعيان بهمين اندازه اكتفا شد.

/ 305