نامه 068-به سلمان فارسى
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است، كه پيش از رسيدن بخلافت به سلمان فارسى، كه خدايش رحمت كناد، نگاشته اند: (ذخر عرب فخر عجم، نادره دوران، درياى بى پايان علم و ايمان، حضرت سلمان رضوان الله عليه، فضائل و مفاخرش زياده از آنست كه در اين مختصر گنجد، و قلم را حوصله آن نيست كه عشرى از اعشار، و مفاخر و آثارى را بنگارد، مرحوم محدث نورى رحمه الله عليه كتابى بزرگ به نام نفس الرحمن فى حالات مولانا سلمان نگاشته اند، لكن تيمنا در اينجا به برخى از فضائل آن جناب اشارتى ميرود. نام سلمان پيش از اسلامش بطوريكه رجاليون گفته اند، روزبه ابن خشنودان يا بهبود ابن بدخشان از فرزندان منوچهر ابن فريدون پادشاه عجم بوده است، پس از اسلام نامش سلمان الخير، سلمان المحمدى، و كنيه اش ابوعبدالله، ابوالبينات ابوالمرشد، و خود ميفرمود، من سلمان ابن الاسلام و از بنى آدمم. اصلش از شيراز، يا كازرون، يا رامهرمز، يا شوشتر، يا قريه حبى از قراء اصفهان نوشته اند و او كسى است كه حضرت صادق درباره اش فرمودند: سلمان علم اول و آخر را درك كرده، و دريائى است كه پايانى ندارد، و او از ما اهلبيت است، و حضرت اميرالمومنين او را مانند لقمان حكيم بلكه بهتر دانسته اند، و او در ايمان داراى رتبه دهم است، و شيخ كلينى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه رسول خدا ابوذر را با سلمان برادر قرار داد، و با ابوذر قرار دادند كه سر از فرمان سلمان بر نتابد، و در خبر است كه وقتى ابوذر بر سلمان وارد شد در حالى كه ديگى بر آتش گذارده شده بود، ساعتى با هم حديث كردند، ديگ از روى سپايه در غلطيد و ابدا از آنچه در ديگ بود قطره نريخت سلمان آنرا بجاى خود نهاد، باز زمانى نگذشت كه ديگ در غلطيد، و چيزى از آن نريخت، باز سلمان آن را بجايش گذارد، ابوذر از مشاهده اين حال وحشتزده و از نزد سلمان بيرون شد، و در حال حيرت حضرت اميرالمومنين را ديدار كرد قضيه را براى آن حضرت نقل نمود، حضرت فرمود اى ابوذر اگر سلمان به آنچه ميداند تو را خبر دهد البته خواهى گفت: خدا كشنده سلمان را رحمت كند، سلمان در زمين باب الله است، هر كه معرفت بحال او داشته باشد مومن، و هر كه منكرش باشد كافر است، و شاذان ابن جبرئيل قمى در كتاب فضائل داستان سخن گفتن ميت را با او نقل كرده است، محدث نورى رحمه الله عليه از زينه الاعياد نقل ميكند، كه چون آن جناب بر مدائن والى شد در مسجد ببافتن زنبيل براى تحصيل روزى خويش سرگرم
شد، مردم امر وى را ضعيف شمرده، فساد و دزدى در مداين رواج پيدا كرد، سلمان از مسجد بيرون آمده با سگى سخنى فرمود، آن سگ بتعجيل بر بالاى بلندى بر آمده، صداى عظيمى كرد، سگهاى اطراف گرد آمده، و در شهر پراكنده شدند، آنگاه از جانب سلمان منادى ندا كرد كه هر كس پس از فلان ساعت در شب بيرون آيد كشته خواهد شد دزدان اعتنائى نكرده بيرون آمدند، و سگها تمامى را دريدند، و هم در آن كتاب است كه سلمان را بر شخصى خشم آمد زمين را امر كرد تا او را ببلعد، خاتم المحدثين مرحوم حاج شيخ عباس قمى در سفينه البحار، و تحفه الاحباب فضايل بسيارى براى سلمان نقل كرده، وفاتش در مدائن و حضرت اميرالمومنين بر وى نماز خوانده، و جعفر طيار، و خضر عليهماالسلام در حاليكه با هر يك از آنها هفتاد صف از فرشتگان كه در هر صفى هزار هزار فرشته بوده است، در نماز بر وى شركت جسته اند، و او را آن حضرت بخاك سپرده است، و قبر شريفش در نزديكى مداين، و سزاوار است هر يك از شيعيان كه به زيارت كاظمين سلام الله عليهما مشرف ميشوند، از زيارت حضرت سلمان غفلت ننمايند، مدت عمرش را دويست و پنجاه، و سيصد و پنجاه، بلكه بيش از چهارصد سال گفته اند، برخى معتقدند كه حضرت عيسى را درك كرد
ه است، شيخ كاظم از رى عليه الرحمه در باب غسل دادن حضرت اميرالمومنين سلمان را در مداين بطى الارض، و حاضر نشدنش بجنازه عثمان چنين ميسرايد: من تولى تغسيل سلمان الا ذات قدس تقدست اسماها ليله قد طوى بها الارض طيا اذ نات داره و شظ مداها و ابن عفان حوله لم يجهزه و لا كف عنه كف اذاها لست ادرى اكان ذلك مقتا من على ام عقه و نزاها بالجمله فضائل و مفاخر جناب سلمان در خور كتاب جداگانه است، و بايستى به نفس الرحمن رجوع كرد، و لكن قطع نظر از مقام زهد و عبادت و ايمان سلمان پيدا است كه اينمقام را در اثر پيروى و دوستى على ابن ابيطالب سلام الله عليه كسب كرده، زيرا در اختصاص شيخ مفيد است كه روزى ذكر جناب جعفر ابن ابيطالب و سلمان در خدمت حضرت صادق بميان آمد، بعضى سلمان را تفضيل نهادند، شخصى گفت سلمان آتش پرستى بود كه مسلمان شد، ناگاه حضرت صادق سلام الله عليه بكنده زانو نشسته از روى خشم بابا بصير فرمودند: يا ابابصير خدا سلمان را علوى قرار داد پس از آنكه آتش پرست بود، و قرشى قرار داد پس از آنكه فارسى بود، فصلوات الله على سلمان، و جعفر نيز نزد خدا داراى شانى است كه با فرشتگان در آسمان به پرواز است و در كتاب روضه الواع
ظين است كه شبى ابن عباس سلمان را در خواب ديد با حله هائيكه بر تن و تاجى از ياقوت بر سر داشت، پرسيد: اى سلمان بگو در بهشت پس از ايمان به خدا و رسول چه عمل افضل است؟ فرمود: چيزى از محبت و پيروى از آن حضرت افضل نيست، بارى حضرت بوى نوشتند): پس از ستايش يزدان، و درود بر خاتم پيغمبران، براستيكه جهان داستانش بدان كرزه مارى ماند كه برونش نرم، و درونش زهر كشنده است (انسان را به خط و خالش ميفريبد و با دامهاى نيرنگش به هلاكت ميكشاند) بنابراين از آنچه كه ترا خوشايند افتد، چون پرى با تو نميپايد، دورى بگزين، و چون به جدا شدن از آن چيز به دگرگونى حالات گيتى يقين دارى پس اندوه آن را از خويش بران، و هر آندم كه انس و نزديكيت بدان بيشتر از آن دور، و هراسناكتر باشى، زيرا داراى جهان هر زمان كه به اطمينان و دلبستگى در آن به شادى برخواست، همان دم جهان (و را بسوى گرفتارى ميكشاند، و يا در عين انس و اطمينان دچار بيم و هراسش ميسازد.