حکمت 359
مردم، كالاى جهان همچون گياهى است خشك شدنى، و با دارو تباه شدنى، بنابراين دور شويد از اين چراگاهى كه كوچيدن و نماندن در آن از آرامش و ماندن در آن نيكوتر و كم خوراكى در آن پاكيزه تر است تا ثروتش را داشتن، آنكه ثروتى كلان در آن گرد كرد، بفقر و فاقه اش فرمان راندند و آنكه از آن بى نياز ماند بيارى دادن و آسوده ماندش صلا زدند، آنكس كه زيور و زيب اين جهانش خوش آيند افتد ديدگانش را كور مادرزاد سازد، و آنكس كه شعار و رفتارش دوستى دنيا باشد درونش از اندوهها مالامال گردد بطوريكه آن اندوهها در سويداى دلش برقص افتند و بالا و پائين شوند (بيچاره اين بشر كه در چنگال خواهش نفس و پرستش جهان تا چه اندازه گرفتار و درمانده است) قصدى گرفتارش كند، و اراده اندوهگينش سازد، همينطور هميشه با اندوهها و گرفتاريها در كشمكش است، تا اينكه راه نفسش گرفته آيد و بصحرايش سرنگون در اندازند (چه انداختنى و با چه حالى) در حالى كه رگهاى دلش گسيخته و نابوديش بر خداى و بگودال در افكندنش بر دوستان آسان است (بنابراين مومن هوشيار كه زيور و زيب جهان فتان دلش را بتاب و طپش نيفكنده است) در جهان بديده اعتبار مينگرد، و باندازه شكم روزى از آن بدست مى آورد، و سخنان جهان را بگوش خشم و دشمنى مى شنود (حال هيچكس در جهان به يك منوال نيست و بشر همواره در آن متزلزل است) تا ميگويند فلانى ثروتمند و غنى شد، چيزى نگذرد كه گفته شود نيازمند و فقير شد، تا ميروند ببودنش خورسند شوند بر نابوديش غمگين و نژند گردند، حال بشر در دنيا (ئى كه همه گونه راه تدارك و تلافى برويش باز است) چنين است در صورتيكه هنوز روزيكه در آن نااميدى و محروميتى فراوان است فرا نرسيده است.