و فرمود (ع): خداوند بر شما اعمالى واجب داشته، آنها را ضايع مگذاريد و برايتان حدودى معين كرده، از آن حدود تجاوز مكنيد. شما را از چيزهايى نهى كرده، حرمت آن مشكنيد و چيزهايى است كه درباره آنها سكوت كرده، نه آنكه فراموش كرده باشد، در آنها خود را به رنج ميفكنيد.
و فرمود (ع): مردم، هيچيك، از امور دينى را براى بهبود امور دنيوى ترك نكنند جز آنكه، خداوند برايشان وضعى پيش آورد كه زيانش بيش از سودش باشد.
و فرمود (ع): چه بسا عالمى را كه جهلش از پاى درآورد و حال آنكه، علمش با او بود و سودش نكرد.
و فرمود (ع): به رگ دل انسان، پاره گوشتى آويخته است كه از شگفت ترين چيزهاست و آن قلب اوست كه در آن مايه هايى از حكمت است و مايه هايى ضد آن و خلاف آن. هر گاه اميدوارى به او روى آورد، آزمندى خوارش مى سازد و اگر آزمندى به او روى نهد حرص تباهش كند و اگر نوميدى بر آن دست يابد، تاسف او را بكشد و اگر خشم بر او مسلط شود، كينه توزيش شدت گيرد و اگر خشنودى و رضا سبب سعادتش شود، خويشتنداريش را از دست بدهد و اگر وحشت گريبانش را بگيرد، حذر از كار به خود مشغولش دارد و اگر امن و آسايش نصيبش شود، غرور و غفلتش بربايد. اگر مالى بدستش افتد، بى نيازى به سركشيش وادارد. اگر مصيبتى به او رسد، بيتابى رسوايش گرداند و اگر به فقر دچار آيد، به بلا افتد، اگر گرسنگى او را بيازارد، ناتوانى از پايش در اندازد. اگر در سيرى افراط كند، پرى شكم آزارش دهد. اگر در كارى كوتاه آيد، زيان اوست و اگر از حد گذراند، مايه فسادش باشد.
و فرمود (ع): ما همانند آن پشتى ميانى، حد وسط هستيم، كه هر كه نرسيده بايد خود را برساند و هر كه از ما درگذرد، بايد كه به ما بازگردد.
و فرمود (ع): فرمان خدا را برپاى ندارد مگر آنكه، در اجراى حق مدارا نكند و در برابر باطل فروتنى ننمايد و از پى مطامع خود نرود.
هنگامى كه سهل بن حنيف انصارى، كه يكى از دوستان امام (ع) بود، پس از آنكه با او از صفين بازگشت، در كوفه وفات كرد، درباره او فرمود: اگر كوهى هم مرا دوست بدارد، فرو ريز. معنى اين سخن اين است كه رنج و محنت بر او سخت مى گيرد و مصيبتها به سوى او بشتابند و اين جفا نرود مگر با پرهيزگاران و نيكان و برگزيدگان و اين شبيه است به اين سخن حضرت كه فرمود: هر كس كه ما اهل بيت را به دوستى گيرد، بايد جامه درويشى را بر تن بپذيرد. اين عبارت را به گونه ديگر هم تاويل كرده اند كه در اينجا جاى ذكر آن نيست.
و فرمود (ع): هيچ ثروتى سودمندتر از عقل نيست و هيچ تنهايى وحشت انگيزتر از خودپسندى نيست و هيچ عقلى، چون انديشيدن و تدبير نيست و هيچ كرامتى چون تقوى نيست و هيچ همنشينى چون خوشخويى نيست و هيچ ميراثى چون ادب نيست و هيچ رهبرى چون توفيق نيست و هيچ تجارتى چون عمل صالح نيست و هيچ سودى چون ثواب آخرت نيست و هيچ پارسايى چون توقف در برابر شبهه نيست و هيچ زهدى چون زهد در حرام نيست و هيچ ايمانى چون حيا و شكيبايى نيست و هيچ حسبى چون تواضع نيست و هيچ شرافتى چون علم نيست و هيچ عزتى چون بردبارى نيست و هيچ پشتيبانى استوارتر از مشورت نيست.
و فرمود (ع): چون صلاح و نيكوكارى بر زمانه و مردمش مستولى شود، سپس كسى به ديگرى كه هنوز رسوايى به بار نياورده، بدگمان شود، بر او ستم كرده است و چون بدكارى و فساد بر زمانه و مردمش مستولى شود و كسى به ديگرى گمان نيك برد، فريب خورده است.
او را گفتند يا اميرالمومنين، خود را چگونه مى يابى؟ فرمود: چگونه است حال كسى كه بقايش او را به فنا مى كشاند و در تندرستيش بيمارگردد و مرگ در جاى امن و آسايشش به سراغش آيد.