اين است كه اين راه هم راه حلي براي اين مشكل نيست و باز بر مي گرديم به همان نتيجه گيري سابق خودمان كه اين اصالتهاي انساني آن وقت معني و مفهوم و واقعيت پيدا مي كند كه يك سلسله امور فطري براي انسان باشد ، مايه هايي در فطرت انسان باشد و خود اينها يك سلسله واقعيتها باشد كه انسان به واقعيت خودش به سوي آن واقعيتها حركت مي كند ، همين طور كه در خير محسوس ، انسان با واقعيت محسوسش به سوي واقعيتهاي محسوسي حركت مي كند آنها هم يك واقعيتهايي باشد كه انسان با واقعيت معقولش به سوي آن واقعيتها حركت مي كند . تكامل انسان هم فقط با اين فرض قابل تصور است ، و اگر اين را از انسان بگيريم تكامل در انسانيت معني ندارد هر چند تكامل در ابزار معني دارد .
پس ارزشها همان خيرهاي واقعي اند . اين حرف هم حرف بي اساسي است كه ما بياييم آنچه را كه بشر دنبالش مي رود تقسيم كنيم به سودها و ارزشها ، و بعد بگوييم ارزشها كه هيچ و پوچ است ، منطقي نيست و عقل هيچگاه حكم نمي كند برو دنبال اينها ولي انسان مي رود ، انسان يك كارهاي ديوانگي ( غير عقلي يعني ديوانگي ) و غير عقلاني هم دارد ، حال اگر چه ضد عقل نيست كه بگوييم بر ضد حكم عقل است ولي بالاخره عقلي هم نيست و مساوي مي شود با كار ديوانگي ، و به عبارت ديگر يك نوع خل گريهايي است ولي خل گريهاي خوبي است كه لازم است باشد . تازه اين " خوب است و لازم است باشد " اساسا معني ندارد . بالاخره ناچاريم اينها را يك سلسله خل گريها براي بشر بدانيم . از اين بحث مي گذريم . حال بحث فطري بودن دين مطرح است . اينهايي كه مي گويند دين فطري است مقصودشان چيست ؟ چه دليلي بر فطري بودن دين دارند ؟ يعني علائم فطري بودن چيست و آيا آن علائم در دين وجود دارد يا وجود ندارد ؟ كه جزء سؤالهايي بود كه قبلا كرده بودند كه " علائم فطري بودن چيست ؟ آيا دين فطري هست يا فطري نيست ؟ و چه نظرياتي در باب منشأ دين گفته شده است " كه يك نظريه اش همين نظريه فطري بودن است . در مقابل نظريه فطري بودن در باب خصوص دين ، چه نظرياتي است ، كه آن مقاله اي كه در جلسه پيش عرض كردم در اطراف همين موضوع ، يعني " نظريات درباره منشأ پيدايش دين " است . قرار شد كه آقاي . . . در اطراف اين مقاله كنفرانس بدهند . در حدود بيست سال پيش در قم نشريه اي منتشر مي شد به نام " نشريه سالانه مكتب تشيع " .
شايد هفت هشت شماره به صورت سالانه منتشر شد ، سه چهار شماره هم به صورت سه ماهه منتشر شد . در آن نشريات سالانه ظن بسيار قوي دارم كه در شماره اول آن مقاله اي آقاي مهندس بياني ترجمه كرد تحت عنوان " دين يا بعد چهارم " ، مقدمه اي و مؤخره اي هم آقاي مهندس بازرگان بر آن مقاله نوشته بود . آن مقاله هم اگر پيدا بكنيد براي اين بحث ( يعني نظريات درباره اينكه منشأ پيدايش دين چيست ) خيلي خوب است . نظريات را در آنجا نقل كرده است . البته خود نويسنده آن مقاله طرفدار فطري بودن حس ديني است .
دانستن نظريات اينها ( 1 ) راجع به مبنا و منشأ مذهب ، يك فايده اساسيش براي ما اين است كه بفهميم اصلا تعصب در لا مذهبي يعني چه . هميشه به ما درباره تعصب مذهبي گفته اند ، كه مذهبيها متعصبند و چون متعصب هستند از روي كمال تعصب نظريه هايي را ابراز مي دارند . ببينيد آنهايي كه در لا مذهبي متعصبند يعني اول ، فرضشان نفي مذهب است براي توجيه اين نفي چه ياوه ها بافته اند كه امكان ندارد يك انسان بي طرف تا اين حد ياوه بافي كند ، و همچنين ببينيد در نهايت امر چگونه در بن بست
1. [ لازم به ذكر است كه قبل از بيانات استاد ، پيرامون مقاله اي در موضوع " نظريات درباره منشأ پيدايش دين " نوشته انور خامه اي كنفرانس داده شده است ] .