دارد، شكّ، ابهام، تخيير، اباحه، و تفصيل.
ابهام: مثل «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» توبه: 106 يعنى وضع و آينده آنها مبهم است يا خدا عذاب ميكند و يا مىبخشد.
تخيير: مثل «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً» كهف: 86 يعنى- اختيار دارى خواه عذاب بكنى و خواه نيكو رفتار نمائى.
تفصيل: مثل «هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» دهر: 3، راجع بتفصيل بيشتر، بكتب لغت رجوع شود.
ايمنى. آرامش قلب.
خاطر جمع بودن. امن و امانة و امان در اصل بيك معنىاند (مفردات) «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» بقره: 283 اگر بعضى از شما ببعضى خاطر جمع باشد، يعنى باو اطمينان داشته باشد كه خيانت نخواهد كرد، «أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ» اعراف: 97، آيا اهل شهرها ايمنند كه عذاب ما شبانه آنگاه كه در خوابند بسوى آنها بيايد.
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» بقره: 125 خانهى كعبه را براى مردم مرجع و ايمنى قرار داديم
خاطر جمع، كسيكه در او ايمنى است و يا شهريكه ايمن است «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» آل عمران: 97 «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» بقره:
126، لازم نيست در آيهى اخير، آمن را ذا امن معنى كنيم، بلكه شهر ايمن مثل شخص ايمن كاملا صحيح و درست است اينگونه چيزها در قرآن بسيار است مانند «يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» دهر: 10 كه عبوس و قمطرير صفت يوم آمده و مانند «وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً» فرقان: 26 «آمنة» بمعنى امن است، (انفال: 11)
در لغت بمعنى فاعل و مفعول (آمن مأمون) هر دو آمده است در آيهى «وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ» اعراف:
68 و نظائر آن ممكن است، امين بمعنى اسم فاعل باشد، يعنى من بشما