ناصح و خير خواهم و مطمئنم كه خير خواهم، و همچنين در آيهى «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» شعراء: 107 و امثال آن، يعنى از رسالتم مطمئنم و ايضا ممكن است بمعنى مفعول باشد.
آيات «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ» دخان: 51 «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» تين: 3 مثل بلدا آمنااند.
بنا بر آنچه گذشت، امانت را از آنجهت امانت گويند كه شخص امانت گذار از خيانت آنكه امانت پيش اوست مطمئن و ايمن است «1»
مؤمِن
فعل امن اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ايمنى دادن است مثل «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قريش: 4 يعنى آنها را از ترس ايمن گردانيد و مؤمن كه از اسماء حسنى است از همين معنى است، يعنى ايمنى دهنده (مفردات) «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ- الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» حشر: 23.
آياتيكه آمن و آمنوا و ساير مشتقّات آن بمعنى ايمان آوردن است، اكثرا با باء و گاهى با لام متعدّى شدهاند مثل «كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» بقره: 285 و مثل «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» عنكبوت: 26.
ايمان
تسليم توأم با اطمينان خاطر.
اگر گويند: چرا بر خلاف اهل تفسير ايمان را تسليم معنى ميكنيد با آنكه طبرسى رحمه الله فرموده ازهرى ميگويد: علماء اتفاق دارند بر اينكه ايمان بمعنى تصديق است، الميزان آنرا استقرار اعتقاد در قلب معنى كرده و راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است.
گوئيم [قرآن مجيد ايمان بمعنى اعتقاد را تأييد نميكند] بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است زيرا مىبينيم آنانرا كه اعتقاد دارند ولى تسليم عقيده خويش نيستند كافر مىشمارد. در باره فرعون و قوم او آمده: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» نمل: 14 فرعونيان در باطن و نفس خويش عقيده داشتند كه آيات موسى از قبيل عصا و غيره از جانب خداست ولى
(1) راجع بآيه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ ...» به «جهل» رجوع شود