بلكه. حرف اضراب و تدارك است. راغب گويد: بل دو قسم است، قسم اوّل آنست كه ما بعدش نقيض ما قبل است و اين دو جور باشد يكى آنكه با «بل» تصحيح ثانى و ابطال اوّل مقصود باشد مثل «إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» مطففين: 14، اساطير بودن قرآن بواسطه «كلّا و بل» ابطال و زنگار بودن اعمال بر قلوبشان اثبات شده است.ديگرى آنكه براى تصحيح اوّل باشد مثل «وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ» ص.2، يعنى اعراض كفار نه براى آن است كه قرآن محلّ ذكر نيست بلكه امتناع كفّار در اثر خود پسندى و مخالفت است و مثل «ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» ق: 2 (و اين «بل» همان است كه گويند براى انتقال از غرضى بغرضى است).قسم دوّم آنست كه براى بيان حكم اوّل و ترقّى باشد مثل «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ» انبياء: 5، بلكه او شاعر است.(در اينجا بعد از بيان حق بودن دعوت اسلام كه در ما قبل «بل» واقع است) تنبيه كرده كه گفتند اين سخنان خوابهاى پريشان است نه بلكه بالاتر از آن گفتند!. گفتند افترا است، بعد بالاتر از آن، گفتند:دروغگوست زيرا شاعر در قرآن