كشتن و تلف كردن خود از اندوه «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» شعراء: 3 شايد تو خودت را تلف كنى از اينكه ايمان نمياورند در قاموس و مفردات آمده: «البخع قتل النفس غمّا» اين كلمه معانى ديگرى نيز دارد ولى در قرآن نيامده است. اقرب- الموارد گفته: «بخع نفسه: قتله من وجد او غيظ».
بُخل
ضدّ سخاوت. راغب گويد: بخل امساك موجودى است از محلّى كه نبايد امساك شود «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» نساء: 37 كسانيكه بخل ميورزند و مردم را ببخل امر ميكنند، بخل از صفات مذمومه است آيات و روايات در ذمّ آن بسيار است.
بدء
شروع. «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ» يوسف: 76 شروع كرد بظروف آنان پيش از ظرف برادرش.
بَدر
عجله. سرعت. «وَ لا- تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا» نساء: 6 اموال يتيمان را باسراف و بعجله مبادا كه بزرگ شوند و از خوردن و اسراف مانع شوند، نخوريد.بدر: نام محلّى است ما بين