پيسى. مرضى است جلدى كه رنگ قسمتهائى از بدن سفيد ميگردد «وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» آل عمران: 49، باذن خدا كور مادر زاد و شخص برص زده را شفا ميدهم و مردگان را زنده ميكنم. ابرص وصف برص است.
برق
نور. (نيروى مخصوص) در لغت عرب نورى است كه از ابر ميجهد «يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً» رعد: 12 و چون چشم مضطرب و خيره شود گويند:«برق البصر» «فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ» قيامة: 7.
اباريق
«يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ» واقعه: 18، اكواب جمع كوب و آن بمعنى كاسه بىدستگيره و اباريق جمع ابريق است بمعنى بطرى است.در مجمع البيان، اكواب كاسهها و اباريق بطرىها معنى شده معنى آيه چنين است: پسران جاويدان با كاسهها و بطريهاى مخصوص بدور آنها ميگردند.و چون اكواب و اباريق هر دو نكره آمدهاند معلوم است نميتوان آنها را كاسه و بطرى معمولى دانست در اباريق لازم است معنى