قاموس قرآن

سیدعلی اکبر قرشی

جلد 1 -صفحه : 330/ 209
نمايش فراداده

اصلى آن كه شكم است بى‏تناسب نيست «وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» انعام: 151، بفواحش آنچه آشكار است و آنچه نهان نزديك نشويد.

بِطانه

همراز و كسيكه بباطن امر و اسرار مطّلع باشد «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» آل عمران: 118 جز از خودتان همراز نگيريد، كفّار را بباطن امر مطّلع نگردانيد و با آنها مشورت نكنيد آنها در ناراحت كردن شما كوتاهى ندارند.

«لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا».

باطن

از اسماء حسنى است بشرطيكه با ظاهر يكجا گفته شود همچنين است اوّل و آخر (مفردات) «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» حديد: 3.

نا گفته نماند: چهار اسم فوق از مفاهيم نسبيّه‏اند ممكن است بطور نسبى در يك شيئ ملاحظه شوند ولى بطور واقعى و حقيقى فقط در ذات بارى قابل جمع‏اند. تقديم لفظ «هو» كه دلالت بر حصر دارد ميرساند كه مراد از اين چهار اسم معنى واقعى آنهاست. بنا بر اين بدست ميايد كه: اوّل و آخر و ظاهر و باطن بودن و اختلاف آنها، نسبت بماست و گر نه ذات بارى در عين وحدت با همه‏ى آنها توصيف ميشود و عين همه‏ى آنهاست چنانكه غيب و شهادت هم نسبت بماست و نسبت بخدا نهان و آشكار نيست بلكه همه چيز پيش خدا عيان و آشكار است.

بِطانه‏

لباس آستر و باطن آن است، جمع آن بطائن ميايد «مُتَّكِئِينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ» رحمن: 54 تكيه كنندگان‏اند بر بساطهائيكه توى آنها از ابريشم ضخيم برّاق است.

بَعث

بر انگيختن. نا گفته نماند معنى اين كلمه با اختلاف موارد فرق ميكند، معناى مشهور آن در استعمال قرآن مجيد، بعثت انبياء و بعثت روز معاد است مثل «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا