اندازيد. بعضى احتمال دادهاند كه مراد از «ابْنُوا لَهُ بُنْياناً» جعل قانون براى بت شكستن است و ضمير «له» بعمل برميگردد: يعنى براى آن كار (بت شكنى و اهانت بخدايان) قانون مخصوصى (سوزاندن بآتش) جعل كنيد پس او را در آتش اندازيد.
4- «قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ» نحل: 26 كسانى كه پيش از آنها بودند مكر كردند خدا از پايههاى بنايشان آمد، تا سقف از فوقشان بر آنها افتاد، آمدن خدا، آمدن دستور اوست.
نا گفته نماند: بنيان مفرد است و جمع نيست ولى بعضى گفتهاند كه جمع بنيانه است.
پسر. اصل آن بنو است، به پسر از آن جهت ابن گويند كه بناى پدر است، خدا پدر را در ايجاد فرزند بنّا قرار داده است و با عنايت نيز بكار ميرود مثلا بمسافر گويند: ابن السبيل. ابن العلم و ابن الليل و ابن البطن نيز گفتهاند (از مفردات) «وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ» بقره: 87، بعيسى پسر مريم آيات روشن داديم.
1- «وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ» بقره: 177، ابن سبيل چنانكه اهل تفسير گويند مسافرى است كه از خانواده و مال خود دستش كوتاه شده باشد. از ابن عباس و قتاده و ابن جبير نقل شده كه آنرا ميهمان گفتهاند. چون در قرآن همه جا جز آيه 36 نساء در رديف اهل زكوة و اهل انفاق شمرده شده است ميدانيم كه ابن سبيل فقير و اهل استحقاق و درمانده است.
علّت اين تسميه شايد آن باشد كه چنين كسى جز سبيل معرّفى ندارد و فقط پسر راه بودنش را ميدانيم و شايد آن باشد كه چون از اهلش منقطع است گوئى: سبيل، پدر و مادر اوست.
[2- «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ