معنى كردهاند گويند: ابق العبد يعنى غلام از آقايش فرار كرد. ولى قاموس آنرا رفتن بدون ترس و زحمت و نيز رفتن پس از مخفى شدن نوشته است. با در نظر گرفتن آيه «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» انبياء: 78 كه ظاهرا عبارت اخراى «إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ»
است، روشن ميشود كه ابق بمعنى رفتن در حال خشم و قهر است و سخن قاموس درست است با اضافه قيد ناراحتى و انزجار. و اينكه اباق را بمعنى فرار گفتهاند و عبد آبق بغلام فرار كننده اطلاق شده، منظور دويدن و فرار نيست بلكه رفتن در حال قهر از مولاى خود است.
بكسر الف «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» غاشيه: 17 ابل بمعنى مطلق شتر است اعمّ از نر و ماده و از هر جنس كه باشد و لفظ آن مفرد است و دلالت بر جنس دارد. چنانكه جمل شتر نر، و ناقه شتر ماده است. ابل فقط دو بار در قرآن مجيد آمده است انعام:
144، غاشيه: 17.
دستهها و گروهها.
بقول كسائى مفرد آن ابول است مثل عجول (مجمع البيان) راغب مينويسد: مفرد آن ابيل است و گفتهاند: اسم جمع است و از خود مفرد ندارد «وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ» فيل: 3 ابابيل حال است از طيراً و يا صفت آن است يعنى بر آنها مرغانى را فرستاد در حاليكه دستهها و گروهها بودند. در افواه عوام هست كه ابابيل علم جنس مرغانى است كه بر سر لشگريان ابرهه سنگ ريختند، ولى اين كلمه چنانكه گفتيم وصف و بمعنى گروهها و دستههاست.
در تفسير برهان از امام باقر عليه السّلام نقل است كه هر پرنده سه سنگ در چنگال و منقار خود داشت. سنگها را بروى لشگريان ريختند، در اثر آن در ميان آنها مرض آبله پديد آمد و پرندگان بدان وسيله هلاكشان كردند و پيش از آن آبله در آنجا ديده نشده بود