قاموس قرآن

سیدعلی اکبر قرشی

جلد 5 -صفحه : 320/ 314
نمايش فراداده

دامنگير آنهاست و آنانكه اهل ايمان و رفتار نيكو هستند براى آنها پاداش نكوئى هست ما نيز با آنها سهل خواهيم گرفت.

سپس ذو القرنين با وسائليكه در اختيار داشت سفرى بسوى مشرق كرد و بقومى رسيد كه در مقابل آفتاب حجابى و پوششى نداشتند (مردم بدوى بودند خانه و لباسى نداشتند تا از آفتاب مستور باشند) و ما بآنچه در نزد ذو القرنين از عدّه و تجهيزات بود دانا بوديم.

ذو القرنين پس از آن سفر ديگرى آغاز كرد و با وسائل خود براه افتاد تا ميان دو كوه (يا دو ديوار عظيم) رسيد در آنجا قومى يافت كه بسيار ساده و بدوى بودند و گوئى زبان نمى‏فهميدند، آنقوم گفتند: اى ذو القرنين قوم يأجوج و مأجوج در زمين افساد ميكنند بر تو مزدى بدهيم تا ميان ما و آنها سدّى بنا كنى، گفت آنچه خدا بمن تمكّن داده از مزد شما بهتر است به نيروى بازو بمن كمك كنيد تا ميان شما و آنها سدّى بسازم.

آنوقت گفت: تكّه‏هاى آهن بياوريد شكاف دو كوه را تكه‏هاى آهن چيد تا مسدود شد سپس گفت آنقدر بآنها دميدند تا گداخته شدند و گفت: در آن مس ريختند مسها ذوب شده بصورت ملاط آهن‏ها را بهم چسبانيد و سدّ تكميل شد قوم يأجوج و مأجوج بدين وسيله مهار شدند زيرا نه قادر بودند آنرا سوراخ كنند و نه ميتوانستند از آن بگذرند، ذو القرنين گفت: اين رحمتى است از پروردگار من و چون وعده خدا آيد آنرا خورد كند و وعده خدا حتمى است. اين بود قصه ذو القرنين در قرآن اينك نكاتى از اين قصّه:

1- نقل اين قضيّه در قرآن مجيد بواسطه سؤال بوده است وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ ... كهف: 83. بقولى يهود از آنحضرت پرسيده‏اند و بقولى با شاره يهود بعضى از قريش آنرا خواسته‏اند.

2- او در سفر غرب بجائى رسيده