قاموس قرآن

سیدعلی اکبر قرشی

جلد 6 -صفحه : 324/ 135
نمايش فراداده

شده گوسفندان).

در مجمع فرموده: كلوح برگشتن دو لب است ببالا و پائين تا دندانها آشكار شود پس كالح اسم فاعل از آنست تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ مؤمنون: 104. ميزند آتش بچهرهايشان و آنها در آتش زشت منظران باشند (نعوذ باللّه من النار) ظاهرا مراد از كالح زشت منظرى است در نهج البلاغه در وصف مردگان فرموده: «كلحت الوجوه النّواظر» خطبه 219 چهره‏هاى با طراوت بد منظر شدند.

در نهايه گويد: در حديث على عليه السّلام آمده «انّ من ورائكم فتنا و بلاء مكلحا مبلحا» يعنى از پس شما فتنه‏ها و بلاهائى است عبوس كننده، ناتوان كننده اين كلمه تنها يكبار در كلام اللّه آمده است.

كَلَف

(بر وزن فرس) در صحاح و قاموس گفته: كلف نقطه و خالى است كه در پوست چهره ظاهر ميشود و رنگى است ميان سياهى و سرخى و نيز سرخى تيره‏ايست كه در چهره آشكار ميشود و اكلف كسى است كه چنان علامت دارد. راغب گويد:

علّت اين تسميه آنست كه شخص از آن احساس كلفة و مشقّت ميكند.

در مجمع فرموده: كلف بمعنى ظهور اثر است و الزام شاقّ را از آن تكليف گويند كه اثرش در انسان ظاهر ميشود. تكلّف آنست كه انسان كاريرا بمشقّت يا تصنّع انجام دهد.

اين يك معنى. معناى ديگر كلف، ترغيب و تحريص است چنانكه در مجمع و مفردات گفته در صحاح و قاموس آمده: «كلفت بهذا الامر» يعنى باين كار حريص شدم در قاموس افزوده: «اكلفه غيره» يعنى ديگرى را بآن كار تشويق كرد. اين از معناى اولى چندان دور نيست زيرا تشويق براى تن در دادن بكار شاقّ است.

در نهايه گويد: «الكلف: الولوع بالشّى‏ء مع شغل قلب و مشقّة».

اكنون بايد ديد تكليف بمعنى الزام بعمل شاقّ است يا تحبيب و