قاموس قرآن

سیدعلی اکبر قرشی

جلد 6 -صفحه : 324/ 248
نمايش فراداده

راغب گويد: مارد و مريد از شياطين جنّ و انس آنست كه از خيرات عارى باشد. شجر امرد درختى را گويند كه خالى از برگ باشد. رملة مرداء خاكى است كه چيزى نروياند. جوان بى‏ريش را امرد گويند كه صورتش عارى از مو است.

در قاموس و اقرب آمده: «مرد على الشّى‏ء: مرن و استمرّ عليه» يعنى در آن مستمرّ و پيوسته شد و بر آن عادت كرد.

وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ صافات: 7. وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ حجّ: 3. مريد و مارد بمعنى عارى از خير و بى‏فايده است و اينكه آنرا طاغى و عاصى گفته‏اند ظاهرا بدان جهت است كه از طاعت حق عارى و خالى است.

وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ (مَرَدُوا) عَلَى النِّفاقِ توبه: 101. مردوا ظاهرا بمعنى استمرار است چنانكه نقل شد يعنى از اهل مدينه كسانى هستند كه بر نفاق عادت كرده‏اند. (مُمَرَّد)يلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ

نمل: 44. ممرّد بمعنى صاف شده است و آن با معناى اوّلى مناسب است كه صاف شده عارى از خلل و فرج است و آيه روشن ميكند كه سليمان قصر آئينه كارى شده داشته است.

مرر

مرّ و مرور بمعنى رفتن و گذشتن است. «مرّ الرّجل مرّا و مرورا: جاز و ذهب» وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ هود: 38. كشتى را ميساخت و هر وقت جمعى از قومش بر او ميگذشتند او را مسخره ميكردند.

فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ يونس: 12.

ظاهرا «مرّ» در تقدير «مرّ على غيّه» است يعنى چون گرفتاريش را از بين برديم بگمراهى‏اش ادامه ميدهد گويا ما را براى گرفتارى خويش نخوانده است.

ايضا آيه فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ اعراف: 189. يعنى