دارد؛ و اين نكته ى ظريفى است كه مؤلف محترم از آن غفلت نموده است.
برخى در تعريف جامعه و كشور اسلامى، تنها به مردم مسلمان ـ آن هم مسلمان شناسنامه اى ـ توجه مىكنند، در حالى كه امام خمينى رحمه الله حاكميت قوانين اسلام را روح جامعه و كشور اسلامى دانسته و مىفرمايند:
«در كشورى كه قانون حكومت نكند، خصوصا قانونى كه قانون اسلام است؛ اين كشور را نمىتوانيم اسلامى حساب كنيم. كسانى كه با قانون مخالفت مىكنند اين ها با اسلام مخالفت مىكنند.»1
امام خمينى رحمه الله از ميان انواع تئورىهاى مشروعيت حكومت و حاكم، مشروعيت الهى را مىپذيرد و مشروعيت حاكم را به صفات مورد نظر در اسلام همچون عدالت و علم به قانون، عقل و تدبير مىداند و مىفرمايد: «دو شرطى كه براى زمام دار ضرورى است، مستقيما ناشى از طبيعت طرز حكومت اسلامى است. پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير، دو شرط اساسى وجود دارد كه عبارت اند از علم به قانون و عدالت.»2
برخى از نويسندگان گمان كرده اند كه امام خمينى رحمه الله در رويكرد «دولت ديني» تنها به صفات عدالت و فقاهت اكتفا كرده است، ولى در رويكرد «دين دولتي» اين شرايط را كافى ندانسته3 و شرط مهم اجتهاد را در مسائل اجتماعى و حكومتى، تشخيص مصلحت و آشنايى با روش برخورد با حيله ها و تزويرهاى فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادى، اطلاع از
1. صحيفه نور، ج14، ص 9 ـ 268. 2. امام خمينى رحمه الله، ولايت فقيه، ص 37. 3. گنجى، اكبر، كيان، شماره 41، ص 22.