آن يكى با شمع برمى گشت روز
بوالفضولى گفت او را كاى فلان
گفت: مىجويم به هر سو آدمى
هست مردى؟ گفت اين بازار پُر
گفت: خواهم مَرد، بر جاده دو ره
وقت خشم و وقت شهوت مرد كو
اين نه مردانند اينها صورتند
مرده نانند و كشته شهوتند(2)
گرد بازارى، دلش پر عشق و سوز
هين چه مىجويى به سوى هر دكان؟
كه بود حى از حيات آن دمى
مردمانند، آخر اى داناى حُر
در ره خشم و به هنگام شره
طالب مردى چنينم. كو؟ بگو(1)
مرده نانند و كشته شهوتند(2)
مرده نانند و كشته شهوتند(2)
هم چنين در اشعار ديگرى مىگويد:
گر به صورت آدمى انسان بدى
احمد و بوجهل در بت خانه رفت
اين در آيد، سر نهند او را بتان
آن در آيد، سر نهد چون اُمَّتان(3)
احمد و بوجهل خود يكسان بدى
زين شدن تا آن شدن فرقى است زَفت
آن در آيد، سر نهد چون اُمَّتان(3)
آن در آيد، سر نهد چون اُمَّتان(3)
دشوارى راه انسانيت
اساتيد ما از مرحوم آيةاللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى مؤسّس حوزه علميّه قم نقل نمودند، كه ايشان در حوزه درسشان فرمودند: مثل شايعى در ميان مردم هست كه مىگويند: ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل؛ زيرا ملاّ شدن كار آسانى نيست. مگر به آسانى مىتوان ملايى مانند شيخ الطائفه شيخ طوسى شد. مگر تبديل شدن به دانشمندانى همچون خواجه نصير، علم الهدى، ملاصدرا، شيخ الرئيس، محقق و علاّمه و شيخ مرتضى انصارى آسان است؟
ملاّ شدن، يعنى مملوّ و پر شدن از علم و معرفت و اين كار آسان
(1). مثنوى، دفتر پنجم، ابيات 288 ـ 2893.(2). همان، دفتر پنجم، بيت 2886.
(3). همان، دفتر چهارم، ابيات 816 ـ 817.