پس بايد همه آيات قرآن و تعليمات پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و آل (عليهم السلام)، احاديث و سنت، كنار گذاشته شود و علي الاسلام السّلام.
اما اگر استاد گراميتر از پدرم، مقهور «لذت فهميدن» نميگشت به اين جا نميرسيد تا چه رسد به ديگر صدرائيان محترم.
انفعال: شايد اين تكرار بي فايده نباشد: خيلي از مباحث ارسطوئيان «علم» نيست «التزام قهري» است.
«فعل» نيست «انفعال» است.
چون به «صدور» عقيده دارند ناچار هستند وجود «شرّ» را انكار كنند.
زيرا از خدا شرّ صادر نميشود.
و چون صادر اول را از خدا صادر ميكنند چاره ندارند آن را «مجرد» بدانند و در پي آن و به تبع قهري آن يك عالَم به نام «عالم مجردات» درست كنند.
و نام اين «انفعال»ها و «بيچارگي»ها را «علم» و فلسفه ميگذارند(!!!) و دريائي از تناقض راه مياندازند در حالي كه «بطلان تناقض» پايه اوليه ارسطوئيات است.
انقلاب عظيم ما ـ كه عظمت آن در متحول كردن جامعه جهاني بشر، چندين برابر انقلاب فرانسه است.
انقلاب فرانسه فقط اروپا را متحول كرد اما انقلاب ما كل جهان را، كه در مقالات مقدماتي جلد اول مقداري اندك توضيح دادهام.
اين انقلاب كه براي تاريخ كل بشريت يك فصل جديد باز كرد و مجبور كرد كه بشريت و تاريخ در بستر جديدي حركت كنند (نه فقط ايران يا جامعه اسلامي) ـ در مسئله «علم و انديشه» براي خود ملت ايران يك ثمره بزرگ علمي آورده است.
ليكن در كنار آن بخشي از علوم ما، در اثر اشتباه خودمان دچار آفت شده و ما در درون انقلاب در اين موضوع دچار ارتجاع شدهايم: