محی الدین در آینه فصوص جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
ما مردم عقب مانده، در اثر انقلاب، در علوم تجربي به راستي انقلاب بزرگ ايجاد كردهايم: جبران سازي استاتيك، سلولهاي بنيادي، علوم اتمي، هواپيما سازي، داروسازي، علوم پزشكي، علوم كشاورزي، سد سازي، نيروگاه سازي و...كه پيش از انقلاب از ساختن يك پل درون شهري براي روگذر و زير گذر عاجز بوديم.اين پيش رفتها را ديگران كه از خارج به ما نگاه ميكنند خيلي بهتر و فرازتر از خودمان ميفهمند.زيرا اين خاصيت بشر است كه آن چه دارد را بهتر نميشناسد.زيرا هميشه در صدد به دست آوردن چيز بيشتر است.و شايد اين ويژگي، مثبت نيز باشد.اما در علوم انساني دچار شُومترين ارتجاع شديم.منشأ اين ارتجاع باز به «ضمير ناخودآگاه ما» بر ميگردد.چون اساس دين به 1400 سال پيش بر ميگردد گمان كرديم كه بايد با دين نيز با همان حال و هواي 1400 سال پيش برخورد كنيم.و عجيبتر اين كه در اين عقب گرد باز روي ريل جريان علوم اسلامي حركت نكرديم دچار ارسطوئيات يونان و جوكيات هندي شديم كه ريل هر دو از «خيال» و «ايدهآليسم» ساخته شده است.عامل ديگر: پس از پيروزي انقلاب متوجه شديم كه نسبت به اقتضاي عظيم انقلاب، اسلامشناس ناب، خيلي كم داريم و نتوانستيم اشتهاي مبارك انقلاب را تغذيه كنيم.در اثر كمبود افراد اسلامشناس، افرادي باسواد و عالم اما صرفاً اديب يا فقيه را به دانشگاهها سرازير كرديم كه با همة علمشان زبان دانشجو را نميدانستند، دانشجو نيز نه روحيه اينان را درك ميكرد و نه از علمشان بهره لازم را ميبرد.در سال 59 تعداد 60 نفر از حوزه علميه قم به حضور شهيد بزرگ بهشتي (در كاخ دادگستري) رسيديم من سخنگوي گروه بودم نظر گروه را در مورد برخي مسائل گزارش دادم شهيد دكتر بهشتي آهي كشيد و گفت: ما جهانگيري كرديم اي كاش بتوانيم در بُعد اسلامشناسي جهان داري بكنيم اما كماً و كيفاً در اين موضوع دچار مشكل هستيم تنها متدين بودن و فقه دانستن (گر چه هر دو ضرورت دارند) كافي نيست بايد به فلسفههاي مختلف پاسخ دهيم.درست است وقتي بيدار شديم كه به جاي فلسفه اسلام و قرآن، آميزههائي از ارسطوئيات و جوكيات را به جامعه دادهايم كه هر دوي آنهارا جهانيان قرن هاست به موزه سپردهاند.