1- كليسا و ارسطوئيات در عصر اسكولاستيك تنگاتنگ در آغوش هم بودند و اساساً مسيحيت براساس فلسفه ارسطو تبيين ميشد و كودكان اروپا نيز اين واقعيت را ميدانند، آيا تنها دانشمندي مثل هانري كربن آن را نميداند!؟! و قبل از دوران اسكولاستيك نيز مسيحيت با فلسفه افلاطون تبيين ميشد كه توماس اكوينو ارسطوئيات را جايگزين آن كرد و دادگاههاي انگيزاسيون كه كليسا براي محاكمه دانشمندان به راه انداخته بود آنان را به جرم مخالفت با اصول ارسطو محاكمه ميكردند همانطور كه گاليله را رسماً به دليل مخالفت با افلاك 9 گانه ارسطو محاكمه كردند و گرنه در كجاي انجيل سخني از كيهان شناسي آمده.2- گفتم كه كربن كتابش را براي هالو كردن ايرانيان نوشته است زيرا غربيان خود به روشني دقايق بالا را ميدانند.3- آن تفكيك فلسفه و دين از همديگر كه در جامعه اسلامي بوده يك در صد آن در جامعه اروپا نبود.آخر اين واقعيتها آن قدر روشن است كه هم مردم غرب و هم مسلمانان همه به آن آگاهاند.به راستي خيلي بيشرمانه است كه اين قدر مردم ايران بل متفكران ايران را نادان حساب كرده و اين گونه سخن ميگويد.به حدي در ميان مسلمانان فلسفه از دين منفك بوده و هست كه تقريبا هيچ فيلسوف به اصطلاح حرفهاي از تكفير در امان نبوده و نيست مگر آماتورها و يا افرادي به تعداد انگشتان دست.درست است كربن با فعاليتها و نوشتههايش كاري كرد كه امروز هر طلبه و دانشجو گمان ميكند دانشمندان شيعه از قديم پيرو محيالدين يا ملاصدرا بودهاند و معجون ارسطوئيات و تصوف را ميبلعيدهاند.4- طوري آرام و نرم و نرمك با قلم ليبرالانه مطلب را در ناخودآگاه مخاطب ميكارد گوئي از واضحات مسلم سخن ميگويد.هم واقعيات عقيدتي و تاريخي مسيحيت و اروپا را وارونه نشان ميدهد (آن هم در اصول وپايههاي مسلّم) و هم واقعيات عقيدتي و تاريخي مسلمانان و بالاخص ايرانيان را.اين است «زائر شرق».براي روشن شدن اين رندانه بازي، خواننده ميتواند (در صورت لزوم) به مقاله «قلم مكتبي و قلم ليبرال» جلد اول مراجعه كند.