در يكي از شمارههاي «كتاب ماه» ميخواندم، يكي از سروران گرامي «عرفانشناس» دانشگاهي ميگفت: آدم وقتي كه در كار تحقيقاتي روز به روز سر و كارش با عارفان بيشتر ميشود به تدريج خودش عارف ميشود.عبارتي بدين مضمون.(بلي: درست مثل آن استاد).
النقيضين من وجه
از قيصري نقل شد كه در شرح جمله «الاّ بجمعه بين الاضداد» ميگويد «الاّ بجمعه بين الضدّين و النقيضين من وجه واحد».اين ديگر، به اصطلاح، نوبر است.تاكنون «عموم و خصوص من وجه» شنيده بوديم، اما «تناقض من وجه» نشنيده بوديم، علاوه بر نادرستي اين سخن كه هر عاقلي به آن واقف است، به فرض محال اگر چنين مفهومي پذيرفته شود، باز تناقض، تناقض است فرقي نميكند.حضرات خودشان را صاحب اختيار همه چيز ميدانند، حتي مفهومي در عالم مفهومات خلق ميكنند.در يك سخن يا تناقض هست يا نيست، اگر نيست فبها والاّ تناقض، وجهپذير نيست.گويا حضرات آن قدر تكرار كردهاند كه انسان خداست باورشان شده است كه خودشان خدا شدهاند، مفهوم آفريني ميكنند.ياد «گوبلز» وزير تبليغات هيتلر به خير (يا به شر) كه ميگفت: در تبليغات آن قدر بايد دروغ را تكرار كني تا خودت نيز باور كني.