چيزي به نام خرقه تنها معياري بود كه ميتوان آن را تنها «قانون» و تنها اثري از «مسئوليت» بشري دانست كه در ميان مردم قانون گريز و شريعت ستيز كه صوفي ناميده ميشدند، باقي مانده بود.ابن عربي آن را نيز از بين برد.پيش از آن هر كس نميتوانست به طور خودسر ادعاي «قطب بودن»، ادعاي رهبري، تأسيس فرقه، تكيه بر مسند ولايت، بكند.محيالدين اين معيار و چهارچوبه را نيز از بين برد و آخرين بقاياي «مسئوليت انساني» را در ميان صوفيان لوث كرد.و اين موضوع زمينه را براي پيدايش بدترين فرقهها فراهم كرد.صوفيان مدرن، پيروان محيالدين بر اين كه خرقه و خانقاه ندارند افتخار ميكنند در حالي كه قضيه بر عكس است راهشان بيقاعدهترين راه و خودشان غير مسئولترين افراد هستند و لذا خطرناكترين جريان هستند.در تاريخ بشر هر جريان فكري (اعم از جريانهاي ديني و بيديني) براي خودش يك ضابطه و معياري داشته و دارد غير از رهروان راه محيالدين.روزي كه فضلالله نعميي فتنه «حروفيه» را به راه انداخت جريان فكر و فرقه خود را به هيچ خرقه و خانقاهي مستند نكرد.چنين پديدهاي پيش از محيالدين در ميان صوفيان امكان پديد شدن، نداشت.و همين طور فرقههاي تومان توكدي، چراغ سوندرن، خروس قردي و شيطان پرست.فرقههاي شُومي كه ننگينترين ننگ بشر شدند و اصول انديشهشان را و توجيهات مشؤمشان را از تعليمات و فرهنگ ابن عربي گرفته و زائيچه افكار او بودند.