خلاصه سخن محي‌الدين درباره قوم نوح - محی الدین در آینه فصوص جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

محی الدین در آینه فصوص - جلد 1

مرتضی رضوی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خلاصه سخن محي‌الدين درباره قوم نوح

1- ظاهر عالم، ظاهر خداست و باطن عالم، باطن خداست.

ظاهر انسان، ظاهر خداست و باطن انسان، باطن خداست (هو الظاهر و الباطن) و اين ظاهر و باطن در عين كثرت، واحد نيز هستند.

و كثرت، ظاهر اين «واحد» است.

و وحدت باطن آن.

ـ وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت.

2- اگر به باطن عالم كه همان باطن خداست توجه كنيد، بايد او را تنزيه كنيد كه با هيچ چيز شباهت ندارد.

و اگر به ظاهر خدا توجه كنيد، بايد او را تشبيه كنيد، شبيه عالم و اشياء عالم ـ بل عين عالم و اشياء عالم ـ بدانيد و چيزي را از او سلب نكنيد.

(محي‌الدين دو اصل فوق را ـ به نظر خود ـ پيش‏تر به ويژه در فص آدم، مسلّم كرده است).

3- اما اين تنزيه و تشبيه بدين صورت نبايد باشد كه بدين توجه تنزيه، و بدان توجه تشبيه شود.

بل بايد هميشه تشبيه و تنزيه به طور آميزه به هم، باشند ـ «جمع بين التنزيه و التشبيه».

(او اين اصل را نيز در همين فص نوحي توضيح داد).

4- نوح در دعوتش جمع مذكور را نكرد، باطن را تنزيه مي‌كرد، ظاهر را تشبيه.

گمان نكنيد نوح فقط به تنزيه معتقد بود و خدا را تنزيه مي‌كرد در اين صورت او برخلاف «وحدت وجود» عمل مي‌كرد.

بل او نيز ـ به نظر محي‌الدين ـ به وحدت وجود قائل بود.

خدا را هم تنزيه مي‌كرد و هم تشبيه، ليكن بر اساس دو «توجه» كه در بالا بيان شد، عمل مي‌كرد و آن دو را «آميخته» انجام نمي‌داد.

5- هر دو كار نوح و هر دو برنامه‏اش، با عكس‌العمل آن قوم مواجه شد.

زيرا وقتي كه او به باطن و تنزيه مي‌پرداخت، ظاهر آن قوم از دعوت او مي‌رميد.

و هنگامي كه او به ظاهر عالم و تشبيه مي‌پرداخت، باطن قوم از دعوت او مي‌رميد.

و لذا دعوت او را نپذيرفتند.

6- البته گمان نكنيد كه دعوت او را مطلقاً نپذيرفتند.

بل آن را لفظاً رد كردند و عملاً پذيرفتند؛ زيرا خود نوح به «ستر» و «حجاب» دعوت مي‌كرد.

تنزيه جداگانه به محور باطن و تشبيه جداگانه به محور ظاهر، دو امر جدا از همديگر هستند و مصداق «فرقان».

در حالي كه حقيقت، يك «امر» است وهو القرآن.

كه با يكي كردن تنزيه و تشبيه، حاصل مي‌شود.

7- آن قوم ماهيت دعوت نوح را فهميدند كه اين مرد ما را به فرقان دعوت مي‌كند، اگر بپذيريم بايد براي طي مراحل كمال از اين فرقان تا رسيدن به قرآن هفت شهر را بپيمائيم چه بهتر كه در لفظ و شفاه دعوت او را رد كنيم.

8 ـ آنان انگشت به گوش مي‌كردند و سر و صورت‌شان را مي‌پوشانيدند تا پيام او را نشنوند.

امّا اين كارشان در واقع عين عمل به دعوت نوح بود.

زيرا او خودش به «ستر» و «حجاب» دعوت مي‌كرد اينان نيز اين چنين چشم و گوش‌شان را مستور و محجوب كردند، تا به قول قيصري زودتر به لقاءالله برسند.

9- خود نوح مطابق آيه ـ به نظر محي‌الدين ـ آنان نيز در ظاهر كلامش ذمّ و نكوهش كرده اما در باطن كلامش مدح و تمجيد كرده است كه قيصري تصريح كرد: آن مردم «عارف» بوده‏اند.

/ 611