صوفيان دين را دقيقاً وارونه كردند و محيالدين دين را با كمال گستاخي پيش پاي بتپرستي ذبح كرد.او با اين شيوه از مرگ گرفته بود كه جامعه اسلامي دست كم به تب راضي شود.زيرا ديني كه با بت پرستي سازگار باشد بي ترديد با دين مسيحيان صليبي بهتر ميتواند سازگار باشد و هدف او همين بود.در ظاهر وانمود ميكرد كه جنگهاي صليبي كار بيهوده است (يعني دفاع در مقابل صليبيان كار احمقانه است) لذا نه تنها به هيچ نحوي در آن جنگها شركت نكرد و به جاي تشويق مردم به دفاع و جهاد، آنان را به اعمال فردي صوفيانه و معاشقه با خدا دعوت ميكرد.در بحبوحه جنگ، او به معراج ميرفت و به نكوهش على (عليه السلام) سمبل جهاد، در آسمان چهارم ميپرداخت.در ظاهر كلام، به نفع ابوبكر و به ضرر على (عليه السلام) سخن ميگفت: «هنگام برگشت در آسمان چهارم علي را ديدم و به او گفتم ابوبكر با پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در آسمان هفتم به خوش و بش مشغول است تو در اين جا ماندهاي، در دنيا گمان ميكردي كه از ابوبكر افضل هستي».اما در حقيقت با نكوهش على (عليه السلام) كه سمبل جهاد بود، جهاد گران را دلسرد ميكرد.ابوبكر مرد ميدان نبرد نبود و در هيچ جنگي كاري نكرده بود و سمبل «غير رزمنده بود» ترجيح اين سمبل به آن سمبل براي باز داشتن مسلمين از جهاد بود.او در تفخيم و بزرگ كردن ابوبكر سخت ميكوشيد حتي براي اين كه او را فرد متفكر با تفكر عميق، نشان بدهد سخنان و كلمات قصار ديگران را (سرقت ادبي كرده و) به نام ابوبكر ثبت ميكرد و شعر «العجز عن درك الادراك، ادراك» اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به نام او ثبت كرد كه در جلد اول گذشت.با اين همه او رسماً ميگفت: «امروز ابوبكر در زير علم من قرار دارد همان طور كه در زير علم پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) قرار داشت» يكي از اهداف او در اين ترجيح خود بر ابوبكر يك امر بس مهم بود كه برايش مهمتر از هدف بالا بود.او با اين برنامه ميخواست «پشت جبهه» را نيز خالي كند.زيرا اگر ابوبكر در ميدانهاي نبرد كاري نكرده بود اما او بود كه پيدرپي براي تسخير شامات و گرفتن سرزمين مسيحيان لشكر ميفرستاد.