پس از پيدايش منطق ماترياليسم فرانسيس بيكن، عنواني به نام «متافيزيك» به تدريج زير سؤال رفت.و از جانب ديگر خرافات كليسا و نيز سقوط هستيشناسي وكيهانشناسي كليسا كه مال ارسطو بود، چيزي به نام «دين» را مطلقاً به زير سؤال برد.به حدي كه هر اروپائي مثلاً متفكر سعي ميكرد كاري كند كه مخالف دين شناخته شود تا انگ «امّل» به او نچسبد.تب دينستيزي و سكولاريسم به حدي رسيد كه عدهاي بر خلاف باور درونيشان وجود خدا را نيز انكار كردند (زيرا انكار وجود خدا براي بشر محال است).و اين انكار، مد روز شده بود هر كسي ميكوشيد زودتر و شديدتر از ديگران در اين انكار پيش برود.اما انكار كنندگان سخت دچار تضاد دروني و انديشهاي شده بودند.در ظاهر (به اصطلاح) ژست تظاهر، به خود ميگرفتند ليكن در باطن با سرزنش دروني مواجه بودند.در اين بين تعدادي پيدا شدند گفتند: فيزيك و متافيزيك يكي هستند، خدا و خلق هر دو يك چيز و يك واقعيت هستند، خدا يعني همين عالَم هستي.اين شعار در آن روز سخت دل چسب بود، زيرا در حد زيادي از شدت آن تضاد دروني ميكاست، قدري به آشوبهاي دروني تسكين ميداد.اما اين شعار پشتوانه علمي، تبييني، توضيحي، نداشت.همگان آروز ميكردند كه اي كاش كسي ميآمد اين شعار را روي ريل تبيين (گرچه غير مستدل) قرار ميداد.ناگهان سرو صداي «اسپينوزا» از هلند بلند شد: وحدت وجودِ فيزيك و متافيزيك.ميگويند: اسپينوزا اروپا را تكان داد.اما حقيقت اين است كه روح تشنه اجتماعي اروپا، اسپينوزا را تكان داد و به اين شعار متوجه كرد.وحدت وجود، بيش از دو هزار سال قبل از آن، در شرق دنيا (هندو چين) بود اما در اروپا خبري از آن نبود.خانواده اسپينوزا از يهوديان اسپانيا، بودند كه به هلند مهاجرت كرده بودند.تصوف نيز توسط ايرانيان در طول سالها، از هنديان گرفته شده و به ممالك عربي تحويل شده بود.خانواده اسپينوزا كتابي چند از آثار صوفيان مسلمان اندلس (همانها كه اندلس را بر باد دادند) به دست آورده بودند كه آن روز خمير مايه دست اسپينوزا شد، مكتب او در سر تا سر اروپا درخشيد.اما اروپائيان زرنگتر از آن بودند كه هميشه دور منقل اين افيون بنشينند، از آن به عنوان مسكّن استفاده كردند سپس به تدريج به «مسيحيت نسبتاً پالايش شده» باز گشتند كه امروز (به قول بوش) جنگ صليبي را از نو به راه انداختهاند.اما آتش اين منقل در مملكت ما هر روز بيش از پيش گرمتر ميشود و حضرات علاوه بر اصطلاح قديمي «وحدت وجود» اصطلاح «وحدت فيزيك و متافيزيك» را نيز به عنوان مدرنگرائي به كار ميبرند كه اداي اروپائيان را در آورده باشند.غافل از اين كه نه تنها مد روز نيست بل سالهاست كه غربيان، اين اصطلاح را به آشغالداني تاريخ تحويل دادهاند.