معناي الوهيت و موجب بودن خدا
تذكر: لازم است تكرار شود «حد» در اين مبحث خواه به معني «تعريف يك شيئ» باشد كه وجود ذهني آن شيئ را معين و محدود ميكند، و خواه به معني حد و حدود عيني وجود عيني وخارجي يك شيئ باشد، هر دو به يك معني است و نتيجهشان يكي است.ـ فحدّ الالوهيّة له بالحقيقة لا بالمجاز كما هو حدّ الانسان اذا كان حيّاً: پس حدّ الوهيت براي خدا، بالحقيقة است نه بالمجاز.همان طور كه حد «حيوان ناطق» براي انسان بالحقيقة است وقتي كه زنده است.(نه وقتي كه مرده است كه بالمجاز به او انسان گفته ميشود).تامل
1- عبارت سخت ناقص و نارسا است و خواننده بايد خودش آن را ترميم كند تا معنائي از آن به دست آيد، همان طور كه قيصري هميشه در مقام ترميم است.ميخواهد بگويد:1) اين كه ميگويم خدا روح عالم است حقيقتاً ميگويم نه كنايه و استعاره.2) همان طور وقتي كه انسان زنده است حقيقتاً و بدون كنايه و بدون استعاره به او «انسان» ميگوئيم و پس از زوال روح مجازاً ميگوئيم.2- الوهيت: يا الهية: خدا بودن، خدائيت.صوفيان وجود خدا را (نعوذ بالله) مرتبه بندي ميكنند، مرتبهاي را كه «خدا در ارتباط با عالم» است مرتبه «الوهيت» مينامند.قيصري ميگويد: اين مرتبه خواستار «مألوه» ـ مخلوق ـ است و مألوه نيست مگر عالم.يعني عالم عبارت است از خدا در مرتبه الوهيت.و محيالدين ميگويد ما اين تعبير را جداً و به معني حقيقي ميگوئيم و كنايه يا استعارهاي در كار نيست.