1 ـ خيليها توجه كردند به حدي كه حتي صوفيان به او «خرقه» ندادند.او دست به دامن منفورترين فرقه صوفيه يعني «ملامتيّه» شد آنان نيز از اين شخص مرموز، دوري جستند و به او خرقه، ندادند.كه در مقاله «محيالدين و خرقه» گذشت.2- عدهاي از علما نيز متوجه بودند و او را تكفير هم كردهاند، شمس تبريزيِ صوفي نيز او را تكفير كرد.بايد علما را درباره او به دو دسته تقسيم كرد:
الف: علماي معاصر با محيالدين
مكرر عرض كردم كه او با بهرهگيري از شرايط زمان ـ كه تكرار مكررات اشعريان و معتزليان، علم را بحدي مبتذل كرده بود كه عنوان «قيل و قال مدرسه» به خودگرفته بود ـ همه علما را خانهنشين كرده بود حتي دهان صوفيان كه آن روز همگي در بستر تصوف فارسي بودند، را بسته بود.با سياسي كاريهايش حمايت دربارها را به خود جلب كرده بود.و يكّه تاز ميدان شده بود.
ب: علماي بعد از عصر محيالدين
باز مكرر توضيح دادم كه مكتب محيالدين دولت مستعجل بود، حتي جانشينان او در قونيه (مانند صدر قونوي ناپسري خودش)، مولوي و ديگران، برخي از اصول او را بيسر و صدا تغيير دادند و روي تصوف محيالدين را به سمت تصوف فارسي پيشين، برگردانيدند.از نو باب ولايت را باز كردند و «خاتم الاوليا»ئي محيالدين را، نقض كردند.بدينسان محيالدين و مكتبش با همه تاثيراتي كه داشت، از محافل تصوف خارج شد.و از محافل فكري و علمي غايب گشت.و كسي با او كاري نداشت با اين همه باز انتقادات ريشهاي در مورد او شده است يكي از علما ميگويد: ما اظلّت الخضراء و ما اقلّت الغبراء اكذب من محيالدين: آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود نديده كسي را كه دروغگوتر از محيالدين؛ باشد.علاوه بر اين، علماي دسته دوم كمتر با تاريخ آشنا بودند به ويژه با «تحليل تاريخ».اگر كاري در مورد او ميكردند تنها به نوشتههايش نگاه ميكردند.و به محل تولد، تاريخ فعاليت او، رفتارهاي او در جنگهاي صليبي، جنگهاي اندلس، رابطه او با زمينههاي حمله مغول و...توجه نميكردند.با اين همه, ابوالعلاي عفيفي در مقدمهاي كه بر فصوص نوشته به 138 دانشمند اشاره ميكند كه عقايد محيالدين را رد كردهاند.