خدا عين موجودات است، در حالي كه موجودات وجود ندارند.
سوم
موجودات وجود ندارند در عين حال عين خدا هستند.
چهارم
موجودات مظاهر خدا هستند در عين حال بوئي از وجود نبردهاند.و دهها تناقض ديگر، كه همهشان لطايف و ظرايف ناميده ميشوند.باز هم مثال منسوخ آئينه: به هر صورت با همه تناقضها و تحكمها، محيالدين يك چيزي را در ته ديگ خالي عالم اشياء باقي ميگذارد.و آن «صور» است.آيا صورتها كه محيالدين به بودن و هستي آنها اعتراف ميكند، نيز بوئي از وجود نبردهاند؟ او به طور ناخودآگاه به وجود صورتها اعتراف كرده است و آنها را «عدم» ندانسته است و وجود چيزي به نام صورتها (با هر تاويل و توجيه) اصل و اساس اين مبحث او را، بر كنده و به باد ميدهد و پوچ بودن سخنش را سخن خودش اثبات ميكند.