من به آن گروه صدرائيان روز، كه جدّاً به عنوان هدايت و دينشناسي «نه به جهات ديگر» پيرو محيالدين و ملاصدرا شدهاند، پيشنهاد ميكنم.يك بار براي امتحان كه شده آثار ابن عربي را با ذهن خالي از پيش زمينهها، بخوانند.يعني او را شيخ اكبر، امام العارفين فرض نكنند، ذهنشان را آزاد بگذارند و به داوري بپردازند.من نميگويم: از اول او را متهم كنند.ميگويم به صورت مساوي پنجاه، پنجاه.زمينة هم احتمالِ شيخ اكبر بودن، و هم احتمالِ خائن بودن را در مورد او، آزاد بگذارند.آن وقت حقيقت را در مييابند.و گرنه، هرگز.
تناقض بزرگ
محيالدين در عبارت پيشين (يعني 7 سطر پيشتر، از سطرهاي متن فصوص) گفت: «و هو يتعالي عن المكان: خدا از مكان منزّه است».و در اين جا مكان خدا را مشخص ميكند كه مكان او عرش است و اين صريحترين تناقض است.از اول هم معلوم بود كه او سر حرف خود نخواهد ايستاد و آن را نقض خواهد كرد.در همان جا (چند برگ پيش) در پاورقي اشاره كردم كه ابن عربي اين سخن خود را نقض خواهد كرد.زيرا تفكيك «مكان» از خدا كاملاً بر عليه «وحدت وجود» است و محيالدين هرگز راضي نميشود كه مكان، شيئي باشد غير از خدا.اما سؤال اين است: او چرا اول خدا را منزه از مكان ميداند و سپس اين چنين نقض ميكند ـ؟!