نظريه دوم
قيصري و خواجه پارسا، هر دو نظر را در مد نظر گرفتهاند و جريان كلامشان مختلط شده، به حدي كه پارسا گيجمندانه گاهي به اين ديوار و گاهي به آن ديوار ميزند، گاه مسلمانان را خليفه خدا و گاه خليفه اقوام پيشين و از جمله خليفه قوم نوح ميداند.اما قيصري افسار بحث را نگه ميدارد، اين بخش از كلام ابن عربي را با سطرهاي پيشين پيوند ميدهد و اين بخش را از «معترضه» بودن و بيربط بودن ميرهاند.شرح فارسي كه فص نوحي را در وسط رها كرده است در اين مبحث تشريف ندارد.شرحي كه كارش ترجمه سخن شارحان باشد و آنها را با اقوال و اشعار صوفيان تصوف فارسي درهم آميزد، در اين مبحث كه هم كلام محيالدين سخت مشكل است و هم چيزي از گفتار شارحان به سهولت به دست نميآيد.بهتر است حضور نداشته باشد.اكنون بخش مورد نظر از كلام محيالدين را مطابق نظر دوم (كه در حقيقت عين نظر محيالدين است و علامه قيصري رجل پرآوازة مكتب او همين را ستون فقرات بحثش قرار داده است) با همان روال پيشين، شرح داده و پيش برويم:يك نگاه ديگر به عبارت او: «فزال عنهم ما كان في ايديهم مما كانوا يتخيّلون انّه ملك لهم»ترجمه اين عبارت، چنين ميشود: «پس آن چه خيال ميكردند ملكشان است از دستشان رفت» و هيچ اشكال ادبي در آن ديده نميشود.همان طور كه قيصري ميگويد: يعني سرمايه عمر و استعدادشان (فكر نظري) را كه خيال ميكردند مالك آن هستند ـ و در حقيقت مالك اصلي خداست ـ از دست دادند.اما محيالدين بلافاصله ميافزايد:
ـ و هو في المحمديّين: در حالي كه آن در (مالكيت) امت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) است.