كسي درباره ديگر آثار محيالدين شرح ننوشته است.يا دستكم به حدي است كه من اطلاع نيافتهام.و درباره شارحان فصوص نيز در اوايل همين فص نوحي، اشاره كردم كه شارحان فصوص يا مانند عبدالرزاق كاشاني مطرود مردم خود بودند و محيالدينگرائي را تنها راه پيشرويشان ديده و در اثر خودخواهي به آن ميگرائيدند.و يا مانند خواجه پارسا مطرود خانقاه خود ـ خانقاه تصوف فارسي ـ ميگشتند و شرح نويسي بر فصوص را به عنوان «زهر چشمگيري از طرف» مينوشتند.و نيز به اين خاطر كه خودي نشان داده باشند.در ميان شارحان بدبختتر از علامه قيصري، وجود ندارد او با همه استعداد و تيز هوشي و اطلاعات وسيع در ارسطوئيات (كه شايد عنوان علامه كه شرح فارسي خودمان به او داده است بي جا نباشد) كودكوار در مقابل سخنان محيالدين تسليم ميشود خودش را دچار غلط ميكند تا (همانطور كه از دكتر پورجوادي آوردم) غلطهاي محيالدين نابغه اما بيسواد، را سر و سامان بدهد.البته حضور او در دربار مغول و در دربار مصر نيز جاي حرف دارد.پس از قيصري هر كسي بر فصوص شرح نوشته، تقريباً ترجمه سخنان اوست.
4- خوشبينان بيدرد
هميشه افرادي بي درد در صف علما بودهاند.در هر امري كه منافعشان بر آورده ميشد، احساس ميكردند اسلام قوي است و اگر منافعشان با خطر مواجه ميشد احساس ميكردند كه خطري اسلام را تهديد ميكند.گرچه خطري هم وجود نداشته باشد، اينان علماي ديگر را نيز متهم ميكردند كه در برخورد با افرادي مثل علي محمد باب، و محيالدين ـ و امثالشان كه در تاريخ زياد است ـ برخورد بدبينانه دارند.موضوع را خيلي سخت ميگيرند.چيز كوچك را بزرگ كرده و خطرناك نشان ميدهند، مسئله ميآفرينند، نميگذارند چند روزي آسوده به سر ببريم، و...تاريخ علي محمد باب را مطالعه فرمائيد، علماي دردمند خطر را احساس كردند، هشدار دادند.اگر به حرف آنها گوش داده ميشد فتنه باب در همان نطفه خفه ميشد.امّا خوشبينان راحت طلب كه خوشبينيشان غير از رفاه بينيشان نبود، با بزرگواري(!) تمام در هر بار كه باب به مخمصه ميافتاد، او را نجات ميدادند تا شد آنچه كه شد.قتل عامها در مازندران، زنجان و...و اينك پيروان او اهرم قوي در دست غربيان هستند كه پيشتر نيز بودند و براي همين ايجاد شده بودند.دستكم يك مورد درباره محيالدين ميدانيم كه «شيخ ابو الحسن بجائي» با بزرگواري(!) او را نجات داد و محترمانه در خانه خود جاي داد و او را در نظر مردم به جايگاه بلند رسانيد، كه اگر او نبود، محيالدين و برنامهاش در آغازهاي كارش، از بين ميرفت.