ابن عربي فصّ نوحي را به عنوان فصل سوم از كتابش، براي اين باز كرده است كه مسئله «تنزيه و تشبيه خدا» را از ديدگاه خودش باز كند.و به نظر او اين مسئله سه صورت دارد:1- تنزيه بدون تشبيه ـ ميگويد: هر كسي كه خدا را فقط تنزيه كند و او را به مخلوقات به هيچ وجه تشبيه نكند، جاهل است.2- تنزيه خدا از يك جهت و تشبيه او از جهت ديگر ـ ميگويد: اين نيز برخلاف ماهيت دعوت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) است.3- جمع بين التشبيه و التنزيه ـ ميگويد: اين عين دعوت و دين و آئين پيامبر است.سپس در جائي كه ميرسد به «ماهيت دعوت حضرت نوح» ميگويد: او «دعوت فرقاني ميكرد» و توضيح ميدهد كه از جهت باطن آن مردم، به تنزيه و از جهت ظاهرشان به تشبيه، دعوت ميكرد.برخلاف پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم كه ميان تشبيه و تنزيه را جمع ميكرد.ميگويد: «والامر قرآن».و لفظ قرآن را به معني «جمع كننده»، «جامع»، ميگيرد.مراد او از اين جمع، آميختن تشبيه و تنزيه به هم است به طوري كه يك «امر واحد» شوند.درست مانند يك عمل شيميائي كه از تركيب دو عنصر، يك عنصر واحد ديگر، به وجود آيد.او به حدي روي اين تركيب، تاكيد ميكند كه اگر كسي گاهي به تنزيه و گاهي به تركيب خدا بپردازد و يا از جهتي خدا را تنزيه مطلق كند و ديگر موضوع را رها كند، بيراهه رفته و از جاهلان است.و شرح فارسي در همين نكته عجله كرده و با شوق و شعف اصل «امر بين الامرين» شيعه را مطرح كرده كه مثلاً شيخ اكبر اين قدر شيعه بوده كه اين اصل را پايگاه اين مسئله قرار داده است.