او هر كدام از اسماي خدا را يك «موجود معين» با تشخص و «شخصيت معين» ميداند كه هر كدام داراي دو نقش است:1- منشأ بخشي از كائنات، اوست.2- اداره بخشي از امورات كائنات با اوست.و هر اسم خواهراني دارد كه زير دست او كار ميكنند.كه از اين افاضات او در جلد اول با عنوان «محيالدين براي خدا چارت اداري درست ميكند» ياد كردم.ابن عربي حتي تصريح ميكند كه هيچ كدام از اسماء به حوزه كاري اسم ديگر، دخالت نميكند مثلاً ميگويد در قيامت نيز هر اسم به كار خود ميپردازد و اسم «رحمان» ميرود به پيش اسم «منتقم» و از او ميخواهد كه از گناه مردم بگذرد و انتقام نگيرد.محيالدين هميشه تناقض را دوست ميداشته است در اين جا نيز سخنش متناقض با اصل خودش است مثلاً اگر «منتقم» انتقام نگيرد نتيجهاش عين رحم ميشود، يعني منتقم كار رحمان را انجام ميدهد.اگر ميگفت اسم «شافع» به پيش «منتقم» ميرود و از او ميخواهد كه مسئله را به عهده اسم «رحمان» بگذارد و رحمان رحم كند، دچار اين تناقض نميگشت.سبك و روش ابن عربي طوري است كه گوئي دوست دارد آن قدر پاي روي «بطلان تناقض» بگذارد تا فرمول «ام التناقض» يعني «كثرت در عين وحدت، وحدت در عين كثرت» را در فكر خودآگاه و ناخودآگاه همگان به يك حقيقت مسلم تبديل كند، و در مورد صدرائيان به راستي موفق شده است.