ج: چرا اين گونه نويسندگان توجه ندارند كه محيالدين و مولوي يك «تحول مهم» در زندگي صوفيان به وجود آوردند كه نقطه عطف در تاريخ تصوف است.
صوفيان پيشين به هر حال اصل تارك دنيائي را رعايت ميكردند.
پس از بدعت ابن عربي و مولوي، هر كدام مطابق قدرت اقتصادي خود، درباري براي خود ساخت، كه شاه نعمتالله ولي را ميبينيم هم در عنوان «شاه» و هم در طمطراق دربار با شاهرخ تيموري (امپراتور وقت خود) رقابت ميكند.
پس تضعيف وكوبيدن علماي رسمي نه به خاطر اين كه برخي از آنان درباري ميشوند و دست كم در حد يك فرد از افراد دربار در انديشه دفاع از سلطنت و سرزمين، ميباشند.
بل به خاطر سلب نفوذ اجتماعي آنان است كه مباد مردم را براي دفاع تحريك كنند وكار براي صليبيان دشوار شود.
صوفيان كه كاري با جبهه و جهاد نداشتند و كارشان «پاي وحدت بر سر كفر ومسلماني زديم» بود.
د: ابن عربي براي رسيدن به دربار كيخسرو سخت نيازمند بود.
زيرا اين سلطان ترك و سلطنتش و قدرتش، دژ محكمي بود كه صليبيان را مجبور ميكرد از پيشرَوي به داخل عراق، آناتولي شرقي، آذربايجان، بخش شرقي سوريه، صرف نظر كنند و هميشه عقبه جبههشان، در خطر باشد و تنها به نوار ساحلي مديترانه قانع شوند.
و محيالدين بايد به دربار قونيه ميرفت.
او براي نيل به اين هدف و تبديل دين تركان (به قول خودش) به دين محبت، به مجدالدين متوسل شد و به دربار رفت.
كسي كه به دربار رفتن را بزرگترين عيب ميداند و خودش اين كار را ميكند، لابد كار مهمتري داشته است.
اين كار مهم را در شماره زير مشاهده ميكنيد.
از متن داستان جنگهاي صليبي برميآيد كه مردم ترك مسئلة بزرگي براي مسيحيان شده بودند.
صليبيان بيشتر از طريق خشكي از تنگه داردانل عبور كرده و همه جا تقريباً در ساحل مديترانه به سوي بيتالمقدس ميرفتند آنان در قبال فشار تركان نميتوانستند به سوي شرق آناتولي يا مرز كنوني سوريه با عراق پيش روي كنند.
اين امر باعث ميشد كه عقبه لشكرشان هميشه آسيبپذير باشد و بود.
صليبيان در صدد تامين امنيت ابدي از قسطنطنيه تا صحراي سينا بودند اما مقاومت تركان موجب شد كه از جنگ سوم به بعد، بيشتر از راه دريا به اعزام نيرو بپردازند در حقيقت اين شكست بزرگي وناكامي تلخي برايشان بود.