محی الدین در آینه فصوص

مرتضی رضوی‏

جلد 1 -صفحه : 611/ 431
نمايش فراداده

علاوه بر تاويل‏هاي هزارگانه فوق واقعيات عالم را انكار مي‌كنند.

مسلمات جهان هستي را به خيالات تبديل مي‌كنند.

به ويژه محي‌الدين همين تحريفات و انكارها را بر فرمول متناقض «كثرت در عين وحدت، وحدت در عين كثرت» كه متناقض مجذورِ بديهي است، مبتني مي‌كند.

اما آيه سوم: اگر مي‌فرمود: «هو ظاهر كل شي‌ء و هو باطن كل شي‌ء» باز با «هو عين كل شي‌ء» فرق مي‌كرد و هنوز فاصله زيادي با «وحدت وجود» مي‌داشت تا چه رسد بر اين كه چنين عبارتي نيامده است.

مگر «وحدت وجود» كه درست انكار حقايق و واقعيات عيني است با اين تعبيرات، و امثال‌شان قابل اثبات است!؟! يعني حتي اگر با عبارت بالا نيز مي‌آمد مي‌فهميديم كه مراد «وحدت وجود» نيست و از خود همين عبارت مي‌فهميديم كه يك خدا هست و يك كل شيء كه خدا نه ظاهر آن كل شيء است و نه باطن آن كل شيء است.

كه در مبحث «تزاحم مكاني‌» اين مسئله را توضيح داده‏ام.

قرآن برخلاف مسلمات بديهي عقلي سخن نمي‌گويد.

چگونه ممكن است كتابي كه پاية بينش و تبيينات و فلسفه و شناخت، را بر «عقل» بنا نهاده است برخلاف و بر ضد عقل سخن بگويد.

آن همه آيات كه حتي ارزش خود قرآن را در عقلاني بودن آن، مي‌دانند.

در اين عالم جمله‏اي‌، كلمه‏اي‌، عبارتي‌، مخالف‏تر، متضادتر و متناقض‏تر با عقل، بالاتر و شنيع‏تر از «وحدت وجود» نيست و لذا صوفيان ناچار مانده و بر عليه عقل يورش مي‌برند، و عقل را به شدت تحقير مي‌كنند.

و چيزي به نام «عشق» را مطرح كرده و در آستانه آن بست مي‌نشينند.

كسي كه به «وحدت وجود» باور داشته باشد بايد عقل را انكار كند غير از اين چاره‏اي ندارد كه قيصري مي‌گويد: «علم عقلي‌شان» گوئي علم غيرعقلي هم در عالم وجود دارد! علمي كه غيرعقلي باشد علم نيست «نكراء» و «شيطنة» است از هر ابزار واز هر طريق آمده باشد.

در فلسفه و عرفان قرآن و اهل بيت‏ (عليهم السلام) فقط دو «حجت» معرفي شده است: «نبوت» و «عقل»، و بس.

آنان كه مانند سرخ‌پوستان، به دنبال «عرفان سرخ‌پوستي‌» هستند، يا به دنبال «عرفان جوكيان هندي‌» هستند، آزاداند و راه‌شان برايشان محترم.

اما دم زدن‌شان از قرآن و حديث يك رفتار كاملاً ستمگرانه است.

و نيز اگر صورت آيه بدين سيما بود: «هو اول كل شيء و هو باطن كل شيء» باز ما مي‌گفتيم كه يك خدا هست و يك كل شيء كه خدا اول كل شيء و نيز آخر كل شيء است.

قيصري با اين همه تحريفات كه از اول فصوص تا اين جا مشاهده كرديم كه به اصطلاح هر كدام‌شان موي در بدن انسان سيخ مي‌كنند، پيروان قرآن و اهل بيت‏ (عليهم السلام) و نيز علماي اهل سنت را به تاويل‌گري‌، متهم مي‌كند.

اين از شدت پرروئي است؟ يا از شدت خودپرستي‌؟ كودكي نمي‌توانست «چاي‌» بگويد هميشه مي‌گفت: «تاي‌».

روزي صدا زد: مامان، مامان، راحله (دختر عمويش) به تاي مي‌گويد تاي‌.

در حالي كه دختر عمويش چاي را كامل و صحيح ادا مي‌كرد.

معناي آيه در مبحث زير به طور كامل بررسي مي‌شود: