صفاتي كه به خدا نسبت ميدهيم، دو گروهاند:
1- صفاتي از قبيل: اول، آخر، ظاهر و باطن.
اين صفتها در واقع از خدا، نفي ميشوند كه بر خدا راه ندارد.
همان طور كه در بالا به شرح رفت.
ويژگي اين صفتها اين است كه در نگاه عوامانه، بوي تناقص از آنها در ميآيد.
2- صفاتي از قبيل: عادل، حيّ، عالم و...
اين صفتها نيز براي نفي نقيضشان است: ميخواهيم بگوئيم (نعوذ بالله) خدا جاهل نيست، ميگوئيم عالم است.
ميخواهيم بگوئيم: خدا عاجز نيست، ميگوئيم: قادر است و...
ويژگي اين صفات در تمايز با صفات بالا، اين است كه در نظر عوامانه نيز، بوي تناقض از آنها در نميآيد.
اسماء خدا همان صفات خدا است.
مسلمانان در صفات خدا بحث ميكردند اما هرگز در محور «اسماء خدا» بحث نميكردند.
در عوض مسيحيان هميشه عنوان بحثشان را «اسماء خدا» قرار ميدادند.
كه كتاب ابن ميمون عنوان «صفات خدا» را به محافل بحثي مسيحيان برد.
و محيالدين نيز عنوان «اسماءخدا» را از مسيحيت به اسلام وارد كرد كه اين نيز يكي ديگر از مسيحيت گرائي او بود.
هميشه در مورد اعدام حسين بن منصور حلاج طوري سخن ميگويند كه گويا علماي اسلام به ويژه فقهاء (و به قول خودشان، فقهاي ظاهربين) فتواي اعدام حلاج را دادهاند.
به ويژه فرقه بيهويت محمد علي فروغي دانشمند مركوب رضاخانِ بيسواد، چنين وانمود كردهاند.