محی الدین در آینه فصوص

مرتضی رضوی‏

جلد 1 -صفحه : 611/ 548
نمايش فراداده

تامل

گفته شد: زماني كه هنوز بشر به وجود نيامده بود، عددي وجود نداشت و عمل شمارش نيز، نبود.

اما تعدد و كثرت هم بود و هم وجود واقعي آن در عالم حضور داشت.

اين «لابدّ» يك توهم يا تعمد عاميانه است.

او با ارزش دادن به عدد و فعل شمارش، مي‌خواهد ارزش وجودي كثرت و تعدد، را از بين ببرد.

ـ ولابدّ من واحد يُنشيء ذلك، فينشأ بسببه: و لابد است عدد اول (واحد) باشد تا مراتب عدد را ناشي كند، پس مراتب عدد از آن واحد، ناشي مي‌شود.

تامل

وقتي كه انسان نبود و «فعل شمارش» نبود، نه عدد اول بود و نه مراتب ديگر عدد.

بل آن چه بود فقط «تعدد» و «كثرت» بود.

اين «مراتب» از «ترتيب» ناشي مي‌شود.

و ترتيب يعني همان «فعل شمارش».

و قبل از پيدايش «شمارش»، كثرت و تعدد، وجود داشت.

اما عدد اول نبود تا مراتب بعدي از او ناشي شوند.

اين نشأت و ترتيب صرفاً يك قرارداد است بر اساس فعل شمارش.

و بحث ما نه در «اعتباريات» است و نه در «افعال».

پس «عدد» و «تعديد» غير از «تعدد» است آن دو غير تكويني‌اند اما تعدد عين تكوين است.

تكرار

اين «مثال» ـ مثال عدد ـ كه روشن شد يك مثال صرفاً عوامانه است از قديم الايام حربه دست صوفيان است كه «وحدت وجود» را با آن (مثلاً) اثبات مي‌كنند.