منشأ اين غلط، سازمان منطق ارسطوئي است.
در اين منطق، جريان مفاهيمشناسي از كلّي بالا به كلي پائين است، و از پائينترين كلّي به جزئي، جاري ميشود.
افرادي مثل محيالدين و خيلي از صدرائيان حتي خود صدرا گمان ميكنند كه اين جهتگيري در تفكيك مفاهيم ذهني از همديگر، و زايانيدن مفاهيم پائين دست از مفاهيم بالا دست، عين همان واقعهاي است كه در پيدايش اشياء جهان، رخ داده است.
جريان پيدايش اشياء خارجي را دقيقاً به شبكهاي كه در آن منطق سازمان يافته منطبق ميكنند (به اصطلاح) طابق النعل بالنعل.
اينان توجه ندارند:
1- اساس اين روش، اعتبار و قرارداد است.
2- نظر به اين كه اين روش، در «مفهومشناسي» بهترين روش است، برگزيده شده، و ربطي به سيستم پيدايش عالم خارجي و اشيائش ندارد.
و حركت از كلي بزرگ به كلي كوچك تا برسد به جزئي، و توضيح روابط مفاهيم بدين سبك، ربطي به سبك آفرينش ندارد.
و خود ارسطو هيچ كلي ذهني را در خارج موجود، نميداند.
به اين جريان زايش از كلي بزرگتر به كلي كوچكتر تا برسد به جزئي در شكل زير توجه كنيد: كلي جسم كلي ذي حيات كلي حيوان كلي انسان انسان جزئي = مثلاً زيد.
(كلي ذي حيات شامل حيات نباتي).