موضوع «اعيان ثابته» يك عالمِ خيالي است كه محيالدين آن را تصور و تصوير ميكرد.
در جلد اول گذشت و در اين مجلد نيز توضيحاتي در اين مورد خواهد آمد.
6- اگر فرق ساده امّا دقيق، ظريف، ريز و موئين اين دو روش را بشماريم سر از صدها فرق بل سر از دو عرصه وسيع در ميآورد كه هر كدام ناقض و نافي ديگري است.
پس: بدين سياق روشن ميشود كه محيالدين چه كار بزرگي كرده است!؟!! و چه قدر جريان فكري مسلمانان را وارونه كرده است بلي او يك نابغه بود نابغه بزرگ.
ارسطوئيان از قديم براي خدا «تعريف اثباتي» گفتهاند.
اساساً فلسفه ارسطوئي ماهيتاً با «سلب» دمساز نيست.
گوئي عقل و ذهن انسان هرگز نبايد متوجه مفاهيم سلبي بشود.
در منطق، قضاياي سلبيه بحث ميشود، اما در فلسفهشان به ويژه در تعاريف، نقشي به قضاياي سلبيه داده نميشود و مفاهيم سلبيه بيشتر به عهده ذهن مخاطب گذاشته ميشود كه از عكوس قضايا استنباط كند.
اما واقعيت اين است كه هر «شناخت» دقيقاً به طور پنجاه پنجاه بوسيله «هست» و «نيست» انجام مييابد، و در مورد وجود خدا صددرصد سلبي ميشود.
و درباره افعال خدا باز در صد بالائي از سلب، كارساز است.
در آن «آشتي» معروف ميان ارسطوئيان و صوفيان، كه امروز صدرائيان نتيجه آن آشتي هستند، همين اثباتگرائي ارسطوئيسم نيز نقش داشت.
فارابي در «فصوص الحكمه» قدمهائي به سوي تصوف برداشت و محيالدين از حوزه تصوف به او پاسخ مثبت داد، و بالاخره «فصوص الحكم» را نوشت.
و ملاصدرا به خيال خودش اين آب و آتش را كاملاً به وحدت رسانيد.