حیات پس از مرگ

علی محمّد اسدی

نسخه متنی -صفحه : 209/ 27
نمايش فراداده

تا آخر باقى مىماند و تكامل پيدا مىكند؛ مانند آب گل آلودى كه به مرور زمان، گِلهاى آن، ته نشين شده و زلال و مجرد مىگردد.

بعضى از فلاسفه و حكما، آن را به زغالى كه پهلوى آتش گذارند، مثال مىزنند؛ و در توضيح آن مىگويند: زغال در ابتدا از آتش كسب حرارت مىكند و حرارت در باطنِ خود زغال پيدا مىشود؛ بعد، اين حرارت مرتب زياد مىشود تا زغال مشتعل گردد و به سرخى گرايد؛ اين سرخى رو به ازدياد است تا كم كم خود زغال، نور پيدا كرده و فضا را روشن سازد. نخستين مرحله تجرد براى روح، مثل آن حرارتى است كه در آغاز پيدا مىشود و مرحله تجرد كامل براى روح، مثل آن حالت اشتعال و روشنايى زغال است كه در آخر ايجاد مىشود.

بنا به قول مرحوم صدرالمتألهين، معناى مرگ، فنا نيست؛ بلكه انتقال از حالتى به حالتى و از جهانى به سوى جهانى ديگر است؛ يعنى، اينكه روح، مانند مرغى كه از فقس بيرون بيايد، بدن را كنار مىگذارد و همانگونه كه پرنده هنگام رهايى از قفس، در عالمى بزرگ‏تر به پرواز در مىآيد؛ روح، پس از اينكه بدن دنيوى را كنار گذاشت، بدنى كامل‏تر از آن جايگزينش مىشود.

اگر بخواهيم اين بدن را تشريح كنيم آن را به بدن شما در عالم خواب مثال مىزنيم؛ شما در هنگام خواب، بدن ماديتان ـ كه از عناصر، تشكيل شده ـ خوابيده است؛ ولى شما [در عالم رؤيا[ مىبينى كه وارد باغ شدى و با چشم، [مناظر باغ را] مىبينى و با