داستانهای آموزنده از حضرت یوسف (علیه السلام)

قاسم میرخلف زاده

نسخه متنی -صفحه : 82/ 19
نمايش فراداده

16: يعقوب دانست زير اين پرده...

آورده اند، چون برادران از پدرشان يعقوب عليه السلام چند قدمى دور شدند حضرت يعقوب آهى كشيد و گفت: فرزندانم، يوسف مرا رها كنيد، يكبار ديگر او را ببينم و از بوستان جمالش ميوه وصال بچينم، برادران يوسف را نزد پدر بزرگوار برگرداندند، يعقوب او را در بر گرفت و گفت: فرزندم دل از وصال برداشتى و مرا در فراق بگذاشتى، تو را به خدا سپردم، يوسف عليه السلام پدر را دلدارى داد و او را وداع كرد، چون براه افتادند و از پدر غايب شدند يعقوب عليه السلام با سوز تمام مراجعت نموده و چون نزديك درخت وداع رسيد از هر شاخه آن درخت الفراق، الفراق شنيد، دانست كه در زير پرده غيب رنگى عجيب آميخته و نيرنگى غريب بر انگيخته شده. (16)